شعرهایی از کژال ابراهیم خدر
ترجمه بابک صحرانورد
تاریخ ارسال : 1 مرداد 00
بخش : ادبیات کردستان
1
مرا به خنده هایت عادت مده
از روزي كه با هق هق چشم گشودم
تنها و تنها
زبان گريه را می دانم!
2
در چشمانم خيره نشو
تو خوب مي داني چه اندازه عاشق توام
شايد در اين نظاره کردن ها
تير عشقي به سويت پرتاب کنم.
3
نفس هايت را به نفس هايم میامیز
شاید چونان شاخک تك درختي
نسيم عشق ات را تاب نياورده و
بر سر و روي ات آوار شوم.
4
لب بر لبانم مگذار
مي دانم در ميان لبان ما
جان پناهي نداري
اما اگر روزي به هم رسند
مي بايست يكي از آنها قربانی شود.
5
نزد احدی اسم و رسم مرا فاش مكن
تا ندانند دوستت دارم.
تا کپرهای عشق و
باغچه هاي مهرورزي و
انگشتانم را به یکباره نسوزانند؟!
6
دست در زلفم مگذار
برای دست های تو دیگر جایی نیست
چرا که انباشته از مشت های مادر و
ضربه های عصای پدرم است.
7
در راهی که می روم با من قدم منه
برايم راه و رسم جانکاهی ست.
در كشور صلح و كشتار
عشق ورزي جرم است؟
8
پيش از آنكه چيزي بگويي
به من بخشش را بياموز
تا از آن معاصی که به رسم هدیه ارزانی ام کردند
رها شوم.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه