شعرهایی از کنستانتین کاوافی
ترجمه حسین خلیلی

تاریخ ارسال : 24 اردیبهشت 95
بخش : ادبیات جهان
کنستانتین کاوافی
حسین خلیلی
1.
" غروب "
هر چند طولانی ، به یقین هیچ چیز مدید نمیپاید
بوضوح نشان میدهد این را سالیانی که آزمودهام .
گسیخته است ساعت و _ زمان گریخته آن دم که سرنوشت _
به ناگهانی ِ اندکی، تقدیر میکند بر شگفتی ِحیات _ پایان را _
بِقوّت عطرهای تندی که مستمان میکرد
به شکوه تختی که بران آرمیدیم
به لذتی که با بدنهامان چشیدیم .
پژواک ِ روزهای هوس آلودی بسویم میسُرَد _
شرارههایی از جوانی ِ ما دو :
دوباره برداشته ام نامهی رنگ پریده را
می خوانمو میخوانمش آنقدر که روز پَژمُرَد .
آنگاه به ایوان میروم و _ترک میکنم خاطراتم را
بجستجوی مفرّی برای دگرگونی افکارم
خیره به پیریِ شهری که دوستَش دارم
با روشنی ِ چراغ ِ مغازهها _
همراهِ اندک جنبش ِ زندگی میشوم
میانِ تاریکی ِخیابانها.
2.
" صداها "
صداهای دلپذیر که بی اندازه دوست میداشتیم
همانها که بلعیده است مرگ
از آنها که ازدست رفتهاند برایمان
و در زمرهی مردگانند حتا .
در رویاهامان به حرف می آیند
گاهی که میشنویم پژواکشان را از خلال مغز
زمانهایی که بهفکر میرویم .
وبا صدای آنها ،چندی دگرگونه ایم
صداهایی از نخستین شعر زندگی مان
مثل موسیقی ؛ مثل شبی کشدار _
مثل دور،
که به آخر رسیده است .
لینک کوتاه : |
