شعرهایی از پرستو اسماعیل زاده


شعرهایی از پرستو اسماعیل زاده نویسنده : پرستو اسماعیل زاده
تاریخ ارسال :‌ 31 تیر 01
بخش : شعر امروز ایران

 

 


۱
بلد بود کلمه را چه‌طور در لاله‌گی زبان بپیچد
و بر پوستت بکشد
بلد بود خوابیدنت را تماشا کند
و راه رفتنت
نشستن و چیزی احمقانه گفتن.
در دوست داشتنِ نقصان تبحر داشت:
پلیدی‌ها
که زیر پیراهن می‌لولید
و سرافکندگی‌ات را
می‌دانست چه‌طور خراش روی گونه را ببوسد
و سیاهی زیر بغل
و زوال ماهیچه‌ها را
 
پس به کاهلی خم شد
آن قطره از روح را که بر پوستت بخار می‌شد
میان دو انگشت گرفت
و بر گودی گلو گذاشت
 
آه او بسیار می‌دانست
ولی
نمی‌دانست چه‌طور رها کند
وقتی که بندی نبود
وقتی که دستی نمی‌کشید

 

 


۲
محبوب من
دهانش را
جز برای بوسه باز نمی‌کند
و نمی‌گوید
چرا زخم‌ها بر شیار سینه کاری‌ترند
و نمی‌گوید
نام کوچکم چیست
تنها
دهانش را می‌بندد
و به سایه‌اش
بر سنگفرش خیابان
زل می‌زند
 
من
چشم‌هایم را می‌بندم
و در آستانه‌ی خواب
برهنه می‌ایستم
محبوب من
سایه‌ی تاریکش را
بر اندامم می‌اندازد
و مرگ را از حفره‌ی دهانم
بیرون می‌کشد

 

 

۳
نرفته بودم که جریان کُنَد در من رفتن
نرفته بودم که بگریزم
رفتن در من صرف می‌شد و من ماضی بعید بودم
ماضی بسیار بعید

 

 


۴
مرداب کوچک من
جایی
کنار زنی خفته‌ای
بگذار به تار موهایت بگویم
با دانه‌‌ی انگشت بگویم
-"او خفته‌است"
بگذار به خال بازویت بگویم
-"بیدارش نخواهم کرد
که بگویم
 دوستش دارم"
بگذار به سایه‌ات بگویم
سخن از دست رفته است
گیاه هرز
با گل‌های ناچیزش
گلوگاه باغ را بی‌ثمر می‌کند
دهانم را ببند که نگویم
دوستش دارم
بیدارش نخواهم کرد

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :