شعرهایی از پاکزاد اجرایی


شعرهایی از پاکزاد اجرایی نویسنده : پاکزاد اجرایی
تاریخ ارسال :‌ 2 خرداد 04
بخش : شعر امروز ایران

 

 

۱

من یک خانه‌ام 
که شبانه
به حاشیه شهر کشیده شده است
سراسیمه 
یک‌شبه
بدون پی، بدون اسکلت 
با شکاف‌ها و ترک‌های بسیار در تنم
من حاشیه‌ام
حاشیه‌نشین

پانوشت یک رمان تاریخی 
که توضیح می‌دهد درون متن چه می‌گذرد.

 

۲

لباس‌های من خواب دیدند
سایه‌ها 
به اتاق شخصی من آمده اند
با هفت‌تیری و اسپری فلفل
می‌گویند
طعم مرگ را معرکه می‌کند
لباس‌های من خواب دیدند 
لباس‌های کودکیم را روی سرم کشیده‌اند
و به مکان‌های نامعلومی برده‌اند

مرا برده‌اند درست در شب غرناطه 
آن‌ها نام‌شان سیویل بود 
گارد سیویل
نام من آن‌جا لورکا بود
مرگ با طعم باروت 
در غرناطه‌ی مهتابی 
ماه
آخرین نورش را چون خون به صورتم پاشید

من در تمامی قرن‌ها، سال‌ها، به قتل رسیده‌ام

یادم می‌آید
یک‌شب درست شب عروسیم بود
نام من آن‌جا سعید بود
یک‌روز محمد
یک‌روز در ورزشگاه سانتیاگو 
خارا
شاید یکی از باشکوه‌ترین مردن
ترانه‌ی من 
هم‌صدا با زنجیرها و زندان
فریاد ترانه و گیتار
گیتار من کارگر نیست
گیتار من کارگر نیست
جاری شدم در نیل 
کارون، سیروان
در همه‌ی جهان
روی لبان دوخته‌ی آزادی.

 

۳

کنار جاده
نیمه‌جان پیدایش کردند
به فرزنداش گفت:
این خاورمیانه است
گرسنگی را
به شکمش شلیک کرده‌اند
آوارگی را
به پاهایش.

 

۴

داشتم دنبال کلمه می‌گشتم
که آجر را از افتادن
و توپخانه را از پنجره ساختن منصرف کنم
داشتم دنبال کلمه می‌گشتم
در خیابان
به زخم‌های بسیاری برخوردم 
زخم‌های بسیاری به خانه آوردم
از سطرهای دفترم 
برای یکی خانه ساختم
برای یکی تخت
یکی تابوت

همان سال‌ها بود 
به کلمه‌ «تو» برخوردم
معلم توضیح می‌داد
«تو» تنها یک ضمیر شخصی منفصل است

چه شب‌ها که برای شنیدن عاشقانه‌ها
کنار تو دود نشدم
تو اما خبر نداشتی
ممنونم از تو
برای رام‌کردن زخم 
برای آرامش خون
زخم‌ها با خیال تو به خواب می‌رفتند
زخم‌ها فراموش می‌کردند

داشتم دنبال کلمه می‌گشتم 
که صدای تیر در نی‌زار پیچید

پشت نی‌زار تیر کشید
پای نی‌زار تیر کشید
سر نی‌زار تیر  تیر  تیر

انگار به تور افتاده باشم 
بی‌خدا 
مرا بالا بکش و خلاصم کن

به ریشه دل مبند به ساقه دل مبند 
در انبوه نی‌زار برخیز و قد بکش
به جهان دل مبند 

کلامی بود با حنجره عدنان هلالی 
پیچیده تو نیزار

آبان بود و هوا کز کرده بود
شال و کلاه کردم 
در چهارچوب در 
مادرم 
به جمعیت زخم‌ها نگاه می‌کرد
اتاق خواب، هال، روی میز
جایی برای نشستن نبود
به من گفت: تو هیما وه شون وه‌شه‌ی

تو هنوز دنبال کلمه‌ای؟

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :