شعرهایی از وحید طلعت


شعرهایی از وحید طلعت نویسنده : وحید طلعت
تاریخ ارسال :‌ 18 اسفند 91
بخش : قوالب کلاسیک

1

ما همپياله، همدل هم همزبان هم

ما چون دو راز در دل همسايگان هم

دلخوش به آفتاب به گاه اذان هم

دلواپسان تيرگي آسمان هم

مفتون هم، هر آينه در خاطرات هم

سوگند خوردگان هميشه به جان هم

پوشيدگان از سرو چشم خلايقيم

ما که همیشه بی خبریم از نهان هم

آوازهاي نيمه شبان هميم گاه

افتادگان مثل دعا از زبان هم

از واژگان عاشق هم شعر رسته ایم

گاهي اگر شهيد شديم از زبان هم

ما دو غريبه آه... ولي آشناي دور

ايران هم هنوز آذربايجان هم

 

2

 شبيه ابر که بر روي ماه ميافتد

مسافر تو به هر اشتباه ميافتد

شبيه مردي که در نبرد با دل خود

بدون ياور و بي تکيه گاه ميافتد

غروب ميگذري از برابرم يک آن

هزار وسوسه در من به راه ميافتد

شبيه زندگي بي دليل ديوانه

که با طناب خودش توي چاه ميافتد

تو راز صادقي صبحي، تلالو محضي

صفاي روي تو روي پگاه ميافتد

عجيب نيست از اين مفتي شريعت باز

تو را نديده به فکر گناه ميافتد

هميشه دريا پايان  برف بودن نيست

مسير رود به يک برکه گاه ميافتد

 

3

شب در سکوت ساحل دریا شنیدنی است

در چشم های عاشق تو ماه دیدنی

بنشین کنارِ پنجره نقاشی ات کنم

این صورت گرفته ی زیبا کشیدنی است

دردی که سالهاست به آن خو گرفته ام

دردی همیشگی است که تنها کشیدنی است

این پیله از عدم که تو در خود تنیده ای

یک روز با دو بال فرشته دریدنی است

شهر تو دور نیست، در آن سوی خوابهاست

این انتظار تلخ به پایان رسیدنی است

امروز اگرچه باور تو پشت میله هاست

پاییز را ببین که پرنده پریدنی است

 

یک عمر در نهایت تردید زیستم

این بار در نگاه تو تردید دیدنی است

 

7/4/82

 

4

مرا ببخش اگر سردم ، اگربه قول تو: «داغونم»

مرا ببخش اگر آهم ، اگر که این همه محزونم

مرا ببخش که بی صبرم ، از اینکه آبی بی ابرم

دچارِ فلسفه ی جبرم  و  ناگزیر در اکنونم!

به ریشه هات قسم هر باد ، اسیر زلف توأم ای بید

هنوز دلخوشم از اینکه به زیر پای تو مدفونم

نکاو این همه شبها را نشانِ بودنی از من نیست

شهاب گمشده ای هستم که از مدار تو بیرونم

 

دو نیم بند از آن تاکم که آفتاب تسلسل وار

مکیده روح طبیعت را، چشیده، ریخته در خونم

بهشت کوچک من...  بی تو  جهنمی است در اندوهم

که رانده است تن از روحم و قرنهاست که ملعونم

ببخش بر من اگر یک آن  بدون چشم  تو سر کردم

به چشم های تو محتاجم  به سرنوشت تو مدیونم

 

چه قدر بی تو بد اخلاقم چه قدر بی تو پریشانم!

به هر دلیل که لیلایی به یک دلیل که مجنونم.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : کامبیز - آدرس اینترنتی : http://

این پیله از عدم که تو در خود تنیده ای
یک روز با دو بال فرشته دریدنی است
...
زیباست

ارسال شده توسط : ماهرو - آدرس اینترنتی : http://

خی لی شعرات قشنگ بود اقا وحید موفق باشی

ارسال شده توسط : اکبر جعفری - آدرس اینترنتی : http://

زیبا بود شاعر

ارسال شده توسط : نجوا - آدرس اینترنتی : http://

سپاس...
بسیار زیبا بود
خصوصا شماره ی عالی بود
تبریک...

ارسال شده توسط : سعيد نوذري - آدرس اینترنتی : saeed.bushehr.ws

سلام واقعا زيبا بود و لذت بردم. ولي كلمه ها در بعضي مصرع ها بهم ريخته شده بود . لطفا درستش كنيد.