شعرهایی از هرمز علیپور
تاریخ ارسال : 29 اسفند 00
بخش : شعر امروز ایران
۱
که سوخته است و
بعد
بخشی از هواییست که
بوی اندوه از آن بیاید
به این سینه پا که بگذارد هرکسی
برگشتنی پس هم در کار نیست
از کسی هم گلایهای ندارم دیگر من
بیش از حد مطیع حرف دل هستم
حالا بروم به دست و صورتم
آبی بزنم
بیایم بنشینم و چای و سیگارم را
راه بیندازم
و ذوق و دردم را در آیینه
با خودم قسمت کنم
کی حوصلهی شاعری را دارد
که با قلب نیمهکاره
دست ازسیگار برنمیدارد و اخبار
اصرار هم نمیکند و
به هرچه نصیحت است میخندد
۲
پاک کردن شمارهها
هر یک دلیل خود را دارد
بعضیها را به اختیار پاک میکنیم
بعضیها را مرگ
دلمان نمیآید اما که بر نام دوست
خط بکشیم
آما هنوز هستند کسانی
که حاضر نیستند یا که جرأت ندارند
که فرسودن از درون را درخود
فاش کنند
در ناگزیری اما نمیبرد از یاد
او که در تفاوتها خط میکشد
و دوست دارد که فارغ از خطها و نقشهها و جغرافیها
که در مقابل بسیاری از پرسشها
معلوم نیست که خاموش است
یا که به گریه درون بپردازد
۳
باید شروع کنم دیگر
بگویم از آنچه رسیده وقت آن
با آنکه بعضی چیزها
همیشه وقت از آنِ آنهاست
چون آنچه درچشمهای تو
نگفته ماندهاند
یا که در چشمهای من
گویاتر از هر حرفیست گاه
شاید که ببینی بخوانی و یا شاید
به من اما نزدیکتر اکنون که ممکن است
دیده نشود به راحتی در عکس
تویی
تویی که در دامنهی تپهها و
به پیچهای آن یا که
کنار هم روییدیم پیش بهار
حال تو ممکن است که خوش نباشد
بدون شعر همین حالا و چون خودم
ببخش که نمیتوانم ادامه دهم
همین حالا به چه فکر میکنی
که به فکر تو افتادهام به یک دفعه
بگو تا اینکه
بگو یا که شاید که
بگو تا که امکان هست
بگو یا که هرطوری که
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه