شعرهایی از نیلوفر امانتچی

تاریخ ارسال : 2 خرداد 04
بخش : شعر امروز ایران
۱
سعی میکنم خودم بشوم
شکل تنی زیبا که ادامه دهد
کلمهای باشد عاشقانه
درکی داشته باشد از بستگی
خواهان تن بشود پر اشتها
سری بسته و پا در درونش مچاله
سعی میکنم جیغ نکشم
روی تنم نباشی
توی تنم نباشی
عطری بشوی روی لباسهای به جا ماندهات
عطری بسته به خودت
توی خودت
توی تو
آوازت کنم بچرخانمت
و تو در تنهایی
اتاقم را ترک کنی
اتاقم که میخوابد بعد از رد جسمانیت
پا
دست
سینه
انگشتها
اتاقم موسیقی گوش میدهد
نفسنفس میزنیم
جیغ میکشیم
اتاقم خالیست
بی آرایش دکلی روی رودخانه
بی اندام تکثیرشده بر کشالههایم
دردم
که درد میکند
خودش را گرفته و درد میکند
من سعی میکنم
عادتم بدهی
فراموشت کنم
۲
بالای بلندی ایستاده
با ارابهاش دوچرخهمان را قدم میزند
چنگ میزند به کفم
به تهم
به گلآلود اقیانوسم
به مروارید و مرجان تنها
به گلآلود ماهیانم
به نورافکنی در عمقش
که تاریکی نبیند این سرخ آبی
شک میخورد
شکمش شک میکند
این طعم موذیانه را
که دخترانم
در عقد گلآلودند
در عقد پیشانی و پوشیدنی
دخترانم سایهاند و سیاهی
دخترانم کشمکشاند
شکمند
بزرگاند
دخترانم شرمندهاند
شرمندهی شرق و شکم و آوارگی
بالای گردنش ایستاده و گریه میکند
بالای بلندیهای موهایش
بالای کوتاهی و موج و آتش
بالای بازی
بلندی
گرگینگی
گرسنگی
بالای...
پیدایم نکن
من ناشیانه خستهام
پایین پیشانیام ایستاده
و موجها
غرقم کردهاند
پاورقی: بر اساس بازی بالا بلندی دختر هندی
لینک کوتاه : |
