شعرهایی از میلاد جنت


شعرهایی از میلاد جنت نویسنده : میلاد جنت
تاریخ ارسال :‌ 30 تیر 90
بخش : شعر امروز ایران

 (1

جن ِ این درخت   مرا می گیرد

همیشه   خودت را   در آغوش کشیده ام

دیوانگی ها را   پرتاب کردم   به این همه بی ریشگی

آه   درخت

جسدم برای تو عاشق می شود

 

2)

پاییز شد

وقتی رفتی

نشانی از تو نداشتم

ساس ها گونه ام را خوردند

و باران

گونه ام را خط زد .

همه چیز از چشم های تو شروع شد ...

 

3)

شلم شوربا

دهانم را می خورم

همه چیز مسخره است

از نظر من

همه چیز منتفی است

نافم تَرَک می خورَد

بُر می خورَد

فال ورق

یکنفر

رد می شود

سلانه سلانه

به سمت من گرفته

دو شست دست را

مردی پالتو پوش

می پرانَد در جمع

عالیجناب بلدرچین پَر کنده را

آنطرف تر

گوشتالوی مسخره ایست

که برف می خورَد فقط !

زنی از پله بالا می رود

به هم آغوشی شکافی ویران

دوان دوان از سرسره می ریزد

گرداگرد

خوابگردان طبل می کوبند

لگدی تلمبه می زند

حنجره ها زمزمه سر می کشند

و نسل بعدی

پا به ماه می شود !

 

4)

بسیار مرغان روشنی

نوک زده از تن

پر می زنند

جای لب هایت

از لای لب هایم می ترکند

نترس

تا خون

نقش و نگار شود

برف را...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : رخشان قربانی - آدرس اینترنتی : http://

عالی بود.مرسی از شما

ارسال شده توسط : آرام - آدرس اینترنتی : http://

مثل همیشه خوب بود شعرهاتان و آن زیبایی درونی تان.