شعرهایی از مهناز نیک فر


شعرهایی از مهناز نیک فر نویسنده : مهناز نیک فر
تاریخ ارسال :‌ 31 تیر 01
بخش : شعر امروز ایران

 

 

۱
بیرون زده‌ام از جراحت پوست
عبور وارونه‌ی جان
از رگ به سر‌چشمه
مهاجرم
از تن به طعنه‌ی نطفه
پناهنده به خاک
از سرخی دلمه بسته
تا سپیدی محض
باید آرام بخوابم
بی هراس از تاریکی تنگ
و سکوت سنگ و سیمان
شاید رویای جویبار
بجوشاندم در حوالی تاک
و بدواند موهای کودکیم را
در جنون پر پیچ رَزها
شاید بیدار شوم با ترانه‌ی رود
در شمایل یک درخت
و متبلور شوم
بر شاخه‌های آویزان
از طراوت انگور
باید آرام بخوابم

 

 

۲
حضور آرام تو
رگه‌های روشنی‌ست
در افق تاریک سرم
آنگاه که
ازین پنجره هر روز
مهی به چشم‌هایم
نفوذ می‌کند
و سایه‌ها را
تا دریچه‌های قلبم هل می‌دهد
خیابان زیر سر گیجه‌ی پاها
له می‌شود
و دست‌ها
 دست‌های متواضع مهجور
با اندک نوری در سر
به کار گرم می‌شوند
به بیرون کشیدن نان
از دهان  خیابان
و شب که ستاره‌ها
در ارتفاع بی‌تشویش آسمان
مست خوابند
دست‌ها درازتر از پاها
به خانه بر‌می‌گردند
با چراغ کوچکی در سر
 که نور می‌دواند در رگ‌های خورشید
 و خیال گورستان را
از ذهن پاهای جا مانده می‌پراند.
ای عشق
ای طراوت روشن
بگذار گرسنه
در آغوش معتدلت
سیر بمیرم

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :