شعرهایی از مهدی یزدی


شعرهایی از مهدی یزدی نویسنده : مهدی یزدی
تاریخ ارسال :‌ 26 اسفند 03
بخش : شعر امروز ایران

 

۱
آوازِ زکریاییِ توت

بر راه عربده‌ی نی‌زار به گوش می‌رسد
آفتاب به چرک می‌زند
«هی هولم بده» را: توتِ بارآور می‌گوید

از آن نَرَک می‌نالد
از آن نرک پیر بدرفتار

مادر
باطلُ السِحر را
در «گوش بگیر فرزندم» می‌خواند
«نیزه‌ی ساحر را بگیر و رها کن» را
«که به آب گناه شسته است» را

و می‌خواند
ای جوانی‌ت در بوی پیشانیِ سوخته مضمحل شده
دلخوش به وام‌داری این سیاه‌سار نباش 
به وادی گِل و رطوبت به ریشه بزن
به ریشِ آن نرک غدّار

تیر را 
از ترک خویش بردار

کتاب سوخته را باز 
با مداد آبی آب بنویس

زیرا همان که رودخانه
کتابخانه‌ی ما شد
کشت‌زارمان نوشید
و خون جوان ما کلمه شد
ساز و آواز شد

همان آواز عامی که ناله‌ی زکریاییِ توت بود

 

 

۲
آوازِ کوتا

                       به عمار رجبعلی

شکر
که منِ شب‌های مهارِ مرگ
بی‌آستینِ سبُک است

که منِ فراری‌ِ سفری‌ام
آدمِ خشک‌ِ چابک‌ام
حاضر است رگش بخار کند
اما حاملِ بار نباشد

زیرا منِ زمینه‌ی قدمگاهم
آن‌قدر لکه‌‌ دارد از
چکیده‌ی مرگبارِ قلب؛
که طبعِ خلاصه‌اش
آوازِ کوتاست:

من
به لحظه‌ی ورود آفرین می‌گویم
وقتی که باد خنکِ سکوت به پیشواز می‌آید

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :