شعرهایی از مهدی قلایی
تاریخ ارسال : 13 آذر 96
بخش : شعر امروز ایران
شعر اول :
لهجهات را
وقتی فارسیِ غلیظ میگویی که پنهاناش کنی
لهجهات را!
وقتی در «قاف»ِ عاشقتم
دستت رو میشود که لری!
لهجهات را دوست دارم
ما "قاف" را خوب تلفظ نمیکنیم
و برای همین میگویم
من و تو به جایی نمیرسیم
شنیدهام کسی که صدایاش را نازک میکند عاشق است
صدایات را وقتی نازک میکنی
دوست دارم
و من از صدای تو فهمیدم
مدتی است تووی درد سر افتادهای
و یک دوره صداقت
برایات ضروریست
حتی عاشق دماغات
که هر صبح تا یک بعدازظهر کیپ است
همهی اینها روی هم
به اضافهی محمد برادرت
به اضافهی چند کیلو اضافه وزن
و پسری که دوران دبیرستان عاشقاش بودهای
حتی به اضافهی
علاقهای که اینروزها کلافهات کرده
و چهار سال دیگر خبری از آن نیست.
آنوقت
هر شعر تازهی مرا بخوانی
و ردی از معشوقهای که تو نیستی پیدا شود
بغض و کمی گریه میکنی
اما دیگر نه خبری از دولت اعتدال است
و نه : "تو را دوست دارم
با دلتنگی و کلافه شدنات در جمعهها
و حتی بیتوجهیات به حساسیتهای من
که بارها گفتهام بلند بلند نخند
که بارها گفتهام سکوت
وقتی علف تا نیازمندیهای آدمی تلخ است نکن
با اینهمه
نمیخواهم بهخاطر من عوض شوی
من عاشق همین آدمم که اشتباه میکند
و گاهی سرِ حرفی که سؤتفاهم پیش میآورَد
برایاش غریبهای هفتاد چینی میشوم
من عاشق همین آدمم که قهر میکند
میرود
پشت سرش را نگاه نمیکند
و اجازه میدهد ما هم به زندگیمان برسیم.
شعر دوم :
کاش! مرا خراب خودت نمیکردی
کاش مرا
گذاشته بودی برای بالای سیوسه سالگیات
برای روزهایی که یک زن کاملی
و میفهمی وجود یک شاعر که برای زیباییات شعر میگوید
از نان شب واجبتر است
کاش مرا گذاشته بودی
برای دردهای ماهانهات
وقتی باید پاچهی کسی را بگیری
وقتی با اتوبوسهای تعاونی ۴
برمیگردی
و تا صبح به این فکر میکنی
که چرا در هیج برگشتی
توقف نیست
وقتی از بیمارستان امام خمینی میگذری
وقتی از کنار آخرین میدان عبور میکنی
ساعت مچیات را باز کن
دستت را بگذار زیر سرت
و به پاییزهای پیش رو فکر کن
به غروبهای چهارشنبه
به قرارهایی که دیگر نداریم.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه