شعرهایی از منیره پرورش

تاریخ ارسال : 5 مرداد 04
بخش : شعر امروز ایران
1
پاییز رسید به پنجره
مشتی خاموش
بر زمینی به طول پیکرت
با خاری در گلو
هجی میکنم نامت را
در گوش خاک
پرندهای
که نیاموخت پرواز را
سالهاست
بیدارم
2
برگها نریختهاند هنوز
احمقانه است
با برفی که میبارد سرم
سرگردان شوم در خیابان
ادامه پاهایم
غروب را
میبرد به سکوت
چیزی باز میگردد جای اولش؟
حرفهایی که مردهاند را
چگونه تقسیم کنم با تنهایی؟
(قطاری از درختان)
گم کردهام
شماره قبرستان را
لینک کوتاه : |
