شعرهایی از منصور خورشیدی
تاریخ ارسال : 4 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران
پرتاب یک اتفاق
منصور خورشیدی
1
درغربت نگاه
پرده از نیم رخ آب بر میدارد
پرتاب یک اتفاق
با دوایر درهم
و بال در آستانهی پرواز
روی پلکهای بسته
رطوبت اندوه را
با نشانه های پَر
در سر مینشاند
آنگاه عتاب تن
بلندتر از ترس مشترک
عادت دشت را
در خواب یک آهو
وسط سرابهای موازی میریزد
2
تنی تابیده
در تدارک گرداب
روی شقیقه ی مهتاب
اینک که تاب رود
در شانههای بی تاب
فتنه از هوای آب و
ترس از نگاه مهتاب
بر میدارد
از حیرت دیوانگی
دریای دیگری
ظهور میکند
میان عریانی بلند آب
3
همواره ترس افتادن
تاب درهم عنکبوت را
روی اضلاع منظم تار
بی تاب میکند
در پیچ و تاب چند شکل گسسته
که سخت از شکیب علف می گذرد
و
بسیار وسوسههای تنیدن
رنگینتراز افق
ازشرق پهلوی شب
خیز بر میدارد
تا سمت آسمان بی نام
4
دریا تفکر ماهی را در باد
ورق میزند
تا حجاب از تموج آب بردارد
با زیباترینِ رنگ
در نگاه سنگ
جهان آشفته
زیر باران بی قرار
خرد آب را به دست آفتاب
پیمانه میکند
هنگامهی هجوم پرنده ها در باد
5
سادهترین تبلور گل
شکوه مشترکی بود
که تصویر درخت را
به آسمان گره میزد
وقتی سودای پریدن
از تفکر دیوانه
با ندای یهودا
آبیتر از همیشه
بال میزند
ظهر آخرین روز خرداد
جهان هواهای تازه
در نفسهای باد میروید
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه