شعرهایی از منصور خورشیدی
تاریخ ارسال : 26 مهر 96
بخش : شعر امروز ایران
با کندی نفسهای حاضر در طبیعت
۱
گهوارهای میان دو تاریکی
خواب کودکان را
در کتف کبوتران بی پر
پرنده میکند
همان دمی که
آیههای مقدسِ رسولان رفته
روی گردن آهو آویز میشود
تا ترانهی مرجانها
زیر آبهای بسیار
زمزمه شود
برای شاعرانی که در خیال خود
زین، پشتِ عقاب میبندند
۲
انس علف با خاک
زیباتر از رشد برگها
با کندی نفسهای حاضر
شکل بهار میشود
وقتی آبی ناگهان عصر
زیباتر از عبور کبوتر
روی هجای بال
مست تماشا میشود
۳
در فاصلهی دو چشم
کوچ تمام پرندگان
از آسمان نگاه تو
نزدیک برخاستهاند
وقتی که خواستهاند
راز دوبارهی پرواز
از تفکر بسته آغاز کنند
آسمان کوچک دستان تو
به حیرت پرواز
مات از سکوت بال
خیال به اندام پرنده میاندازد
در تمنای پرواز
۴
وسعت صحرا
در یال اسبهای نجیب
رسم میشود
وقتی کجاوهنشینان
حول هواهای لیلی
چرخ می زنند
دوباره مجنون
در غیبت حضور
از بیکرانهترین
نقطههای دور
به حکمت دیده
شکل میگیرد
روی سرخی اندوه
۵
در گذرگاه آب
تکثیر میشوی
چون شقایق وحشی
تا باران بلندیها
تمام فاصله را
از آب وآینه
پر میسازد
خاکستر قبیله
به باد میدهی
با گرییان چاک
۶
عریانی وقت
به آرامش حضور
بوسه میزند
روی وسعت ویرانهها
سلطنت چشم
با چرخش مدام
روی هزار نقطه
در سیاهی آسمان
گم میشود
۷
بی آفتاب رابطه
گل میدهد
در کتف کوه
و نبض ستاره
با تفکر دریا
خیلی ساده
روی جلد هوا میتپد
هزار خطابهی ناگاه
برای چشمان منتظر
فریاد میشود
در شیب تند علفها
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه