شعرهایی از منصور خورشیدی
تاریخ ارسال : 13 خرداد 96
بخش : شعر امروز ایران
پنج شعر از منصور خورشیدی
رسم آسمان
لبخند نور
در بال نیلوفر که میافتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه میکند
و حضور یک کتیبه شکل میگیرد
با جنبش پنجره
در لحظهای که تو
رسم آسمان میکنی
رودبار
تا نفس سنگ
سفر مرگ آغاز کند
ناگاه، هزار اتفاق
به رنگ زیتون
میروید!
از انتهای باد میآیی
روشنتر از نگاه
پنهان که میشوی
کنار آتش
خیال تو
از هوای مغرب
میروید.
طول عصبها
اینک که طول رود
آرامش مرا
کنار عصبهای صحرا
در هم میریزد
آواز آب
با اندوه مهتاب
زمزمه میشود
بالای زخمههای باد.
عطر ارغوانی پائیز
همزاد سنگ و
همنشین خزه میشوم
روی مدار نبض
با لذتی از سپیده و ساقه
تا عطر ارغوانی پاییز
دریا دریا صدف را
آرام در جانتان بریزد
و حوصلهی تنگ تن
روی شانههای نسیم
دانش افتادن را
ایثار کند
از طول نفسها
هیاهوی فوارهها
با بغلی از ستارههای لال
در جلوههای کمال
پرسه میزنم
هلال کم رنگ ماه
در فاصلهی دو نگاه
میافتد میان هیاهو
از آسمان جستجو
آراسته درچشمهای تو
میرویم
با دستانی از ستارههای ناگهان
وقتی، همهمهی فواره های نور
سپید میبارد
روی کمانههای رنگ
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه