شعرهایی از مانی چهکندی نژاد
تاریخ ارسال : 12 خرداد 95
بخش : شعر امروز ایران
۱
روزی که جنگ
افسار ﮔﺴﻴﺨﺘﻪاش را
به دست تو داد
دانستم انسان
مصیبت کمی نیست
۲
دست تو را که گرفتم
عشق مثل جوانی احمق
ریش درآورد
طراوت مرا
صبح نفس ﻣﻲکشید
دستت را که روی ﺳﻴﻨﻪام گذاشتی
باور ﻧﻤﻲکردم
سوراخ پیراهنم
بوی پوﻛﻪی تفنگ بدهد
۳
ﻧﻤﻲخواستم ﻟﻚﻟﻚﻫﺎ
با ﻛﻔﺶهای قرمز پاشنه بلند
شمال را ترک کنند
بغض
مانند کپسول آموﻛﺴﻲسیلین
به گلویم چسبیده بود
جهان
از شاﻧﻪهای تو
شروع ﻣﻲشد
تا شاﻧﻪهای من
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه