شعرهایی از قاسم آهنین جان
تاریخ ارسال : 5 دی 95
بخش : شعر امروز ایران
از تنهایی و نورها
به گشت ها شدم
با زخم ها
که بنفشه ی یغمایند
گریبانم سایه ی ملکوت است
با جرقه ها از سپیده و غوغای بلبلان
به مرغزار
گریبانم سایه ی ملکوت است
همگام آهوان و عطر روشن گیاه
تاراج چشم تو گشتم
شکار کمند تاریک مرگ
گریبانم سایه ی ملکوت است و
می روم
گو به روانی رودباران
یا به هول برقی از آسمان
به گشت ها شدم
با زخم ها
که بنفشه ی یغمایند.
افسانه ای به چهره
یکی نت گمگشته ست
لرزش گونه هات
چون شاخه ای هراسیده
پشت پنجره ی پاییز
تمام ظهر و تمام زمین
رخشان از طلای پیکر تو
می تابد
ماه تمام و
می پوشد مرا و
هنوز
لرزش گونه هات
در هاله ای از رنگ ها
قوسی از رویا
و شب که در راه
یکی نت گمگشته ست.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه