شعرهایی از فریبا صدیقیم
تاریخ ارسال : 29 اسفند 00
بخش : شعر امروز ایران
۱
به دهانت نگاه میکردم
و دریچهای که حرفهای بسته را یکی یکی به رمز باز میکرد
دریچه که بسته شد
هزار کلید
در غلطیدند و به کف اقیانوس سقوط کردند.
۲
خودم را مثل چیزهای مهم
جای امنی
پنهان کردهام
شاید
که پیدا نمیشوم
قطب شمال در دستهایم
برف روی صدایم نشسته است
در آینههای آویزان فراموش شدهام
در مدل عینک دودی
شکل ابروها و مدل کفشهایم
آوازی اینهمه برف را پارو نمیکند
نیستم
نمیشناسمم
شیئی گمشده
میلولم لابهلای نگاتیو عکسهایم
۳
پشت دری ایستاده بودی
که خانهاش پر از نقاب!
رقصی نداشت اما و بالماسکه نبود
به مهمانی لکهها میرفتی
شراب روی ییراهنی دورو لک میشد
زبانت را آنجا در کنسرتی جهنمی میسوزاندند
پشت در ایستادهای بی بالماسکه و پر از نقاب
نمیفهمی؟
این خانه دیگر شناسنامه
باطل!
۴
صدایت میزنم
اینکه دست زیر چانه و اینهمه دور نشسته باشی
قد صدایم را کوتاه نمیکند
دستهای نامرئیات
برادر هوا میشود و
دیوارها را ورق میزند
تا بیایی و با هم لبی شراب تر کنیم
ورد میشوی روی صدایم
دهانم آوازهای قو
خوابم فرش به اینهمه راه رفتنهای کودکانه
راه رفتنهای موسیقی
بیدار که میشوم
کفشت کنار تختم نیست
رفتهای
اما رد پایت تمام دیوارها را اشغال کرده است
۵
این آینه چهقدر به من میآید
وقتی دوپهلو میخندد
این آینه چهقدر به پهلوی گریه نزدیک میشود
وقتی که لب به لب خنده میدهد
پردهاش را کنار بزنم
شاید که انعکاس صدای کودکانهی خیابان
کمی از شعاع تاریکش را بشکند
۶
"آوازهخوان"
طوفان که میگذرد
هورمونهای عصیانگر را
روبهرویم مینشانم و
با هم در سینی صلح چای مینوشیم
سال نو هرلحظه تمدید میشود
دوهزار
میشود خیابان شمیران
و سیزده،
بستنیفروشی گل و بلبل
با زنهایی که کدورتشان به کوتاهی دامنشان است
و من
که پیاده راه میافتم از آنجا و بستنی میلیسم شوق را تا اینجا و باز تا قهوهایِ خاطرات چشمهای قدیمی
پوستِ جوانم نامزدیهایش را از سر میگیرد
آبتنی میکنم در انواع عطرهایی که بوسه بر نارگیل سینهام میزنند
از روزهای گیج طلاق میگیرم
به تقویم امر میکنم که دست سنگینش را از روی نفسهایم بردارد
و به بهشت اجازه میدهم
که پوست خشکم را با حولهای مرطوب
کمی بارانی کند
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه