شعرهایی از فرساد فرهادی
تاریخ ارسال : 30 فروردین 98
بخش : شعر امروز ایران
( ترسو )
وقتی نمیتوانی ...
... سرک بکشی ...
... کجا میتوانی ...
........ زندگی کنی ...؟ ...........
( سرک )
ما پرندهایم ...
... تنها ... ولی امیدوار .....
ما پرندهایم ...
... خسته .... نه بر لانه و شاخسار .......
ما پرندهایم ...
... نه بر امید دشت ... نه در مرغزار ......
ما پرندهایم ...
... در قفس ...
...... بر دکلهای برق ...
....... بر سیمهای خاردار ....... .
(................... بگذری ...... د)
سکوتم .... از ترس نبود ....
..... که چلچلهی گلو .... زبان بسته .... مرد ............
این .... سبکی کاغذست ...
..... که به خونِ .... قلم ...
... از هزار گلوی بریده ...
...... سنگینیِ چاووشیست ..... بر نقارهی شب ............
افق ...
...... دور است و ...
.... پای رفتنم ......... کوتاه ...
اما ...
.............. از پرچینِ شب که بگذری .....................
بگذری ...
( معنی )
و سکس ...
... عشقی کوتاه است ......
و عشق ...
... سکسی بلند ........
( فاجعه )
پیالهی تلخ ...
.... به شب نمیکشد ...
کاش به تلخی زندگی عادت کنیم ...
تا پایان پیاله ...
....... فاجعه نباشد ...............
( تصوف )
دلم خالی شد از بیتناسبی زندگی .......
-چیزی کم است؟
-آری ... چیزی کم است ......
-و آن چیست؟
-این احساس ..... که چیزی کم نیست ... .
( اصلح )
وقتی گرگ به گله میزند ...
سگ گوشتخوار ....
... برای استخوانی میجنگد .......
گوسپند که باشی ...
.... در پناه سگ میمانی .........
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه