شعرهایی از علیرضا فراهانی
تاریخ ارسال : 17 فروردین 92
بخش : شعر امروز ایران
1
تا چشم باز کردیم
به جای آدمها
دیوارها کنار هم ایستاده بودند
شانه به شانه قد کشیدیم
با پنجره هایی بسته
و تنها صدایمان
آواز مُشت هایی که بر ما می کوبند
با نگاهی سوخته
از کنار هم رد می شویم
پنجره ای باز می شود
پنجره ای بسته
و تنها اتفاق بادی است
که کمی خودش را
جا به جا می کند
2
دست ما نبود
که زندگی هایمان در هم فرو رفت
بی آنکه ربطی به یکدیگر داشته باشیم
ما
شخصیت های چند داستان جدا از هم بودیم
در یک کتاب کهنه
که صحاف دیوانه برگ هایش را
جا به جا صحافی کرد
3
از گلوی سُربی نفس میکشد
با سلولهای مغناطیسی
راه میرود
بعد از هر جنگ
پای آدمآهنیها بیشتر از پیش
به زندگی باز میشود
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه