شعرهایی از علی رضا پنجه ای

تاریخ ارسال : 6 مهر 04
بخش : شعر امروز ایران
اعتراف
یک آینه از دستانت افتاد
یک بام بی فرشته ماند
یک خدا از اینهمه بتخانه
مست کرد
سرش زیر بال فرشتهای
بغض کرد و گریست
برای یکایک ما
و گفت
دروغ گفتم
راحت
سرتان را روی بالش بگذارید
تاریکخانه
کنار خیابان زخم تو بودم
کبود گر گرفته
با زخم ناسور خاطرههای _ عذابآور
غیضهای زیر دندانقروچه
من خستهام
و خانهام دارد هر شب خاطرههایش را با کیسهزباله بیرون میگذارد
اسپها در کوچهها
زیر پای ستارهها و ماه
که دارد قایمباشک میکند
چهارنعل
از سوتوکور میرمد
من سرباز ِ _
جنگهای شکستخوردهام
کهنهسربازِ
باختهی خود
دوزخ ما را
شکل عروسکهای
بعد از فاجعهای
غمگین
عمیقاً غمگین
افسرده
عمیقاً افسرده
تُو خود
عمیقاً
تُو خود
شکل عروسکهای بعد از فاجعهای
ویتنام
کوبا
افغانستان
عراق
فلسطین
رنگ تمام خونها
اما قرمز قرمز است
عمیق!
لینک کوتاه : |
