شعرهایی از علی رضا مطلبی


شعرهایی از علی رضا مطلبی نویسنده : علی رضا مطلبی
تاریخ ارسال :‌ 14 شهریور 04
بخش : شعر امروز ایران

 

 

 

 

۱

بین تعارض وظیفه‌ها

بر وفق کدام ادامه دهم جایز است

 

از گذشته‌ای که تاریخ نیست خودم را پرت می‌کنم لای اکنونی که از جغرافیاش تاریخ مانده است تنها وُ از هوا، لحدی ترک خورده...

 

الویت این‌جا ذاتی نیست؟

 

رویش بود

پوست تن‌اش

کف اتاق کوبیده بود از بلندی‌های خاطره

تا انحنای کمر  تا امتداد قوسِ دست‌های در پهلو 

با همان دستی که تا بیخ می‌نوشت خودش را

گردنش را تا بیخ

که پر می‌شدند فقط با او

البته دستکش از تماس مستقیم جلوگیری می‌کند که مدام می‌پوشدش

یک آه کوچک است

آن‌قدر فروخورده تا عقده‌ی ادیپ

که میل پودر امر ذاتی‌اش شده بود

آه کوچکی در کار نیست

آهک است

مثل هر شی‌ که برای اطمینانِ پنهان ماندن

در خاک می‌کنند، 

خودش را پاشیده بود

توی‌اش بود

تنِ بی‌پوست‌اش

 

خودش را بین خود‌هاش 

تکه تکه احضار می‌کرد و هنوز غایب بود

تنی که لباس آشنای رسمی‌اش

                             بالای میله

                             روی میز

                            کنار دیوار

                                 بیگانه بود

 

بر وفق کجا جایز است تکان وظیفه‌هام؟

بریزم

خلاصِ اتاق و پستو

یک نفس راحت خودم را ببینم ایستاده کنار خورشید

 

 

۲

 

باد، پنجره‌ام را

شب، کتاب‌هایم را

روز، خیابانم را

و دندان‌ها هوایم را دزدیده‌اند

 

در حد فاصل همیشگیِ دو فاجعه

شبیه طوفانِ طبیعیِ امروز دیروز فردای تهران*

یک وحشت‌ناکِ بی‌تاب‌تر می‌شوم

شده‌ام می‌شوم شده‌ام می‌شوم

هر نفس، زخمی‌ست که مرگ را توی تنم پخش می‌کند

 

چگونه تا هنوز مانده‌ام

چگونه تا هنوز هستید

چگونه تا هنوز می‌مانیم

چگونه تا هنوز هستند

ببین

سرانجام کشتن به ما هم خواهد رسید

پیش از مفقودی

باید این فجایع را کاغذی می‌کردیم

کاغذها؛ پیکسل‌های گوشی‌اند

گوشی‌ها لنزهای سیالند، پیش از ترکیدن

باید به تاریخ برسند

آاااای بچه‌های ما 

اگر آمدید

به ما کم‌تر قه‌قهه بزنید عاجزن

ما از حادثه  الکن

ما از فاجعه  باتلاق بودیم

ما عاجزانِ فاتح، پشت پیروزی، شکست از شکست با شکست می‌خوردیم

این‌جا    در حد فاصل تا همیشه‌ی دو فاجعه

از ایران به‌خیر می‌مُردیم

ایران به‌خیر،

یک گزاره‌ی دعایی نبود

تحمل می‌کنم چرا که متحملم

تظاهر می‌کنم چرا که متظاهرم

تفاعل می‌کنم چرا که زنم مفتعل‌تر از مفعولم  ایرانم

اگر نیستم این‌جا چه می‌کنم که جز آه

صدایی ندارم

 

*یک‌شنبه هفت اردیبهشت صفر چهار/ ساعت حوالی شش عصر

 

 

۳

 

در اضطرار

برف

در استقرارِ فلاکت

مازوت

سقوط از کدام طرف زودتر خواهد رسید؟

 

پرچم‌های کجای در هوا

تیر‌های ریشه در این‌جا

و زیبایی ابرهای نظاره‌گر

این خورشید،  عدالت است

قبلِ غروب

فرا خواهد رسید ابر     

                        آرزوست؟

آرزو، عشقِ سال‌های وبا شده‌اش بود تاریکی

آب شده

تاریکی، تا کجا واگیردار می‌ریزد؟

یخِ ملتهب

سقوط از کدام طرف در ما   با ما خواهد رسید؟

 

مثل اضطرابِ سقوط

بعد نشستنِ زیبایی،

می‌ترسم از درخت 

از دریچه‌های نفس

از به‌تنهایی آب شدنِ زیبایی

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :