شعرهایی از علی الفتی
تاریخ ارسال : 24 تیر 95
بخش : شعر امروز ایران
مزوپتامیا
دو رودِ شایسته است
که بر تنهای پدری اش خط انداخته است
خط انداخته
گیسوان جنسیاش ، بافته است
تا باستانشناس بگوید:
«لحظاتآخر یکدیگر را دوست داشتهاند
برسنگهای بسیار بوسهزده اند درفسیلی ترین شب
اغلب است،برآمدهاست از شواهد،برآمدگیاش».
بعد باستان شناس خواهد افزود:
«نوشتههای غار
عاشقانههای زنی است برای مرد نخستیناش در راس غروب
در روزهای اول دشت و دو رود،
این خاکوسنگها نیزآیندهاند.»
با سینه میخیزیم برکف غار مملواز شنِ جوان
رد تو عمیقتر از زخم میشود
واین برای یک زن مناسب نیست
اززیبایی آینده ات می کاهد.
درارتفاع ضعیف غار
آن سوی نگاهِ ما کوهها وصحراها نیزقدیم اند
بعد باستانشناس خواهدگفت:
«این شکاف غاری است مشرف بر مزوپتامیا»
با سنگ وگِل شکافش را میگیرند
تا انتهای ابدش آرام،اما ایستادهی مونث!
گندم ها ایستاده از تو رنگ میگیرند
برای دعای سالیانهات راه میروی
که راه از ابتدا نرفتن بود.
شفاهیِ به ندرت
سقف سربازهای من
ارتفاع ظهری است به نام شهریور
کوتاه ،کلاه از سر سرباز می گیرد
جماعت !کمبودی بلند دارم.
اما تو کاهگلی جان از خاکم بخوان !
از خراب ام در مردمک تانک های مقدس
از این است که سقفم گریه می کند
برای باران های کم سن وسال
منحصر پاهای خود را خیس می کنند
گرامی باد خیسِ صبح گاهانِ سرباز .
مکدر باد تصویر آهوی تشنه درچشم تمساح
از زوایای مختلف
سم بر زمین می کوبم ، من پوزه ام
پیداشدن گمشده ی ماست تاخداوندی خدا باقی است.
اما پاشا!
من پایم، زاویه ام ،شبکه ام
از دور به شکل آدمی زاد و
از نزدیک شکاف صخره ای در غروب
این جزئیات است که آدمی زاد را کور می کند.
درپارکِ ایستاده ای که به ساعت اش نگاه می کند
من پاهایت را تبریک می گویم
برای چندمین بارِ به هرجهت
برای رگ های غیرخونی ات درکشاله ی نمناک.
من گواهی می دهم که شن اولین خدای محرک ساعت هاست.
اما تو ای حالت تناسبی ، غضروف شفاهی!
ما به اشکال مختلف ات ایمان داریم
ما استخوان های کهنه شما را خریداریم.
سرباز هایم چکه می کنند
از پایین نمی پرسند
در ارتفاع ام به ندرت می شوند.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه