شعرهایی از شهریار بهروز
تاریخ ارسال : 24 فروردین 97
بخش : شعر امروز ایران
1.
پس بچرخم به سمت باد
که مشتعلم میکند
و بیرقِ سرخ را
از جناقِ تو بردارم
که آبرویِ ریختهام به خیابان و
خون تو را بو میکشم
جای گلولهای که تو خوردی
چون ماه گرفتگیِ نوزاد
بر کتف من است
فریاد تو با گلوی بریده همان میکند
که با موسی با رود
عیسی با جسد
آتش با من
با دستهای مختصر
برخاستهام به قیام
برادرِ مجروحم
که چون لباسِ مجنونین
هر چه در این زندگی تکان خوردیم
تنگتر شد.
2.
میچرخد به سمت دلم
خروسِ مفرغین
گاهی هم به سلوک بادها بیاندیش
و رفتاری که درخت دارد
و آن شعورِ بیتاب و ایستا
که در سکوتِ پارهسنگی پیدا
برمیدارم از سرم
کلاهِ آرزوهای معیوب
و آن نقاب را
که خواستنی بود
میچرخد به سمت دلم
آن صورتِ آشنا وُ
دلتنگ میدوم
به خاک و سنگ و درخت
تا بغل بگیرمش
و آبِ شور مقدس را
به باد میدهم
کجا بودی اینهمه وقت
خیلیست که میگذرد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه