شعرهایی از سولماز بهرنگی
تاریخ ارسال : 31 اردیبهشت 93
بخش : شعر امروز ایران
تمام ساعت ها را کوک کن
به وقت حلقه شدن دستت به دور کمرم
که درد می گیرد
ماه به ماه
از آنکه نمی آید
نیامدی
دنیا در آینه آینده شد
پشت کرده
نشسته به انتظار
سوزن سوزن
خواب رفته چشمش
چشمت را ببند
به تکرار روز ندیده
درخواب
گاز گرفتم زبانم را
به تکراراسمت
بعد هر نقطه
که می گذارم
بچرخد توی سرم
گیر می کند
لای موهای دست و
ساعت مچی تو و
آخر
نمی افتد ته این خط
که باید خاک بریزم و
مسدود دود دود
کمی قبل تر از انتهایش
دراز کشیدم
از بخت بد
فراموشی هم
قرص دارد
در این آینده
چشم هایم را می بندم
نگرانی رفته بود که
زود برگردد
با تمام خواب های ندیده ام
به وقتش
زنگ می خورد
همه ی ساعت های تو
در گوش راست من.
------------------------------
دو حلقه می اندازم به انگشت
به یک اشاره ی تو
به هر حلقه ای گردن می اندازم
از مو باریک تر
رد می کنم از سوزن
کوک می زنم
به جای خالی تو
که رشد می کند با من
رد نمی شوی
از من
از دو حلقه
از دود
جای خالی تو
نرگس
جای خالی تو
اشاره کاشته ام
عطر بپاشد
پشت سرت
فصل سرما
دوباره برگرد
به حلقه های انگشت
و
گردن من
به من
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه