شعرهایی از سریا داودی حموله
تاریخ ارسال : 1 اسفند 94
بخش : شعر امروز ایران
1
پیغام هایت را به پای درناها مبند
بهار کوتاه ست
می ترسم
ماه بمیرد
و شفاعت هیچ پیامبری را نپذیرد!
2
نه پیراهن زمین باقی می ماند
نه سیب ماه.
روزی عشق تمام می شود
و من سپیدی های بنفش را بر می دارم
و زودتر از تو می میرم.
آن روز
خطابه هایم را بر کلاه سربازان بباف
و آن چراغ کهنه را
به جوانی سنگ ها بیاویز
ماه تاریک تر از آن است
که دنیا را روشن کند!
3
بعد از این
نه به ماه نگاه کن
نه مرا صدا بزن
با تقویمی پر از کرشمه برگرد
تا ادامه ی رویاها را تکه دوزی کنم
و بگردم
دنبال آیینه ای که جوانی ام را شکست!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه