شعرهایی از زینب اطهری
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک
یک:
در معرکه بین عاطل و عاطلتر
مُردند به دست قاتل و قاتلتر
حق صورت شیطانی و پنهانی داشت
در جنگ میان باطل و باطلتر
دو:
هر دست که از سوی تو... حتی به غلط!
مابین دو بازوی تو... حتی به غلط!
من با تو سوار قایقی بیمقصد
هر سمت که پاروی تو... حتی به غلط!
سه:
تنها نه زمین، به آسمان مشکوک است
هم ابر، هم آفتابمان مشکوک است
در کرکره امنیت کامل دارد
این پنجره به کلّ جهان مشکوک است!
چهار:
این سر: زن عصیان زده، آن سر: یک مرد
افتاده تمام پیکرش بر یک مرد
هر بار فرو رفتن او در یک زن
اینبار فرو رفتن زن در یک مرد!
پنج:
دریاست که می شود سوار ساحل
با شیههی موج بر نوار ساحل
از خستگی و تهوعش پیدا بود
افسردگی اسب کنار ساحل!
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
