شعرهایی از رضا روزبهانی
تاریخ ارسال : 11 خرداد 97
بخش : شعر امروز ایران
بیگ بنگ بنگ بنگ در سمفونی مردگان
(برای ایرج ضیایی)
ای روح مصفا
صف کشیده جلوی ایستادهی مژه
منظم و بُراق
انگار ناظم مدارس دولتی
روی
انعکاس وارونهی مردمکهایم
مجسمهی برائت از تجسم،
زلزده صاف توی تمرکز مرکز اعصابم!
مدام دستهایی درمیآوری
که بفرما و بشین و بتمرگ یعنی یادت باشد که حتی اگر یک نقطه از سیاهکاریات روی صفحه جامانده باشد فردا دستهایم را که از توی باغچه درمیآورم گندش درمیآید
-سبز و حنایی و بعد قهوهای-
یعنی که عمری باید گذشته باشد از زبان مومیایی شده
از رضاخان
-که شاعرش باشد-
از انهزام این کلماتی که جهان را صرف کردهاند
روی میز اشیاء ایرج ضیایی
از متارکهی دستهجمعی معناهایی که به همسری این همه واژههای دیکتاتور درآمدهاند.
یعنی کلمه مردی ست که نقشی ندارد جز این که بکارت جهان را ظالمانه به خاک و خون میکشد.
یعنی اسمها دشنههایی هستند که تو در قلب دنیا نشاندهای.
یعنی عمری که از جهان مانده شبیخون صرف واژههایی ست که از انفجار نخستین تو دارد میپاشد هنوز
از صف بیرون میزنم
از جنسیت بیرون میزنم
رو در روی تو میایستم
از صافی مصفای تو رخصت
تو را به ارواح مادران و پدرانی که روی میز ایرجخان تصرف کردهای دست از سر معناهای من بردار
خستهام
انگار معنایی هستم که در بند کلمهی تو بودهام مدام
دا دا دادا دام دام.
شعر دوم :
حتی نام کوچکم را باید خط بزنی
کلمات کوچک کاویدن را.
ضحاکی مگر باشی
که مرگ
بر تازیانههای تو بروید حتی
یا کلمات کوچکم را اگر خط خطی کنی
درهایی باشی که روی اینهمه قفل بسته میشود
یعنی آزادی معنایی تجریدی ست که در کاویدن جوانه میزند
درست زیر تازیانههای انتظار
درست زیر اینهمه اسم که بیهوده اشیاء و مفاهیم عدم را تصرف کرده
حتی آزادی خود کلمهای ست که در تصرف هیچ معنایی درنیامده
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه