شعرهایی از رستم اله مرادی

تاریخ ارسال : 15 دی 95
بخش : قلمرو شعر
" به نفعِ رویاها"
برابر این کوه
نفس هایم به نام کیست
صبح عجیب
در طنین نور
گوشم به خاکستر
که از شکفتن می نویسم
برابر این کوه
نمی دانم نفس هایم به نام کیست
و به نفعِ کدام رویا
آه چه جانی می خواهد
گوش به گداخته گیِ خویش دادن
"دیوانه ترین رنگ از سپیدی ها "
دانستم این نسترن
دیوانه ترین رنگ از سپیدی هاست
خطا نمی کند چشمم
تا ظهر این ایوان خاک خواهد شد
این گونه که بازو به بازوی من است
-باد !
از چهره ام
دسته ای از سپیدی ها بچین
می بینی ؟!
دارم کور می شوم از رایحه
جوانی ات را ببخشا
-بر جوانی ام
"ترانه ای می خواهد رخ دهد"
بوی تلخی وُ گوزن می دهم
نه گرم آنقدر و نه سرد
در عین حال ترانه ای هم می خواهد رخ دهد
در گلوی هر چه به رنگ رویا
موج بر می دارد پژواک های نامنتظر
و عجیب که با من
کسی دوردستِ پرندگان را پلک می گشاید .
" به حنجره ی باد "
مزید بر گل های یاد
حرف که می زنیم
سنگ ها
ظالمانه تر تنها می شوند
دست بگشاییم وُ رعشه بر گیریم از آب ها
که نشسته ی شب به حنجره ی بادیم
طلسم بنفشه های خویش
در هاله ای کبود
" می مانم "
بگذار بخوابم
بر روشنای آب وُ
بر کول گرم موج
چرا بیرون از دریا شعله ور شوم
آتش به جان شن می کشم وُ
می مانم در خاطر هر موج .
لینک کوتاه : |
