شعرهایی از رجب افشنگ


شعرهایی از رجب افشنگ نویسنده : رجب افشنگ
تاریخ ارسال :‌ 6 آبان 04
بخش : شعر امروز ایران

 

 

 

 

 

۱

♦️ تيرداد نصری

 

شب چراغ زنبوری‌اش را می‌گيرد

با گاری شكسته تيرداد نصری

مي‌آيد كنار خيابان

ساختارِ تاويلِ متن را

تحليل می‌كند...

 

ديگر لازم نيست 

كه به دانشگاه بروی

اين‌جا تا ساعت دو بعد از نيمه‌شب

ناظم حكمت هم می‌آيد

با تو چای می‌نوشد...

 

ريتسوس قصيده‌ی بلند يونانيت را

با تو سر می‌دهد

در ميدان گل يا پوچ...

 

اين‌جا سگ‌های ولگرد هم

دُم می‌جنبانند برای تو

و زنان فاحشه

راهبه می‌شوند. 

 

۲

جانً به لب رسيده را

بر سينه ديوار می‌گذارم و

می‌گويم؛ 

- آتش...

 

آخرين گلوله را

تو شليك كن!...

 

شايد تيرت خطا رود

و قناری دوباره

به باغ برگردد.

 

 

 

۳

هوای بعد از مرگ هم 

عالی‌ست...

 

جشن وُ

شادیِ مغول‌ها

دُور آتش 

بعد از فتح قلعه‌ای

در نشابور

در اُترار

در غزنين...

 

تماشای جنگِ دو برادر

وقتی یکی می‌خواهد 

زنده بماند...

 

عالی‌ست هوای بعد از مرگ...

 

من بارها ديده‌ام

در هجوم تاتارها

در عبور وحشیِ تُركانِ غزنوی

با بار وُ

بُنِه وُ

اسبانی تيزتك 

وقتی می‌خواستند

از دلِ روستای ما بگذرند...

 

عالی‌ست مرگ

با گلوی بُريده خواندن در چهارراه..

با گيتار شكسته نواختن

در بينِ راه...

 

پَرپَر زدن

بر خاستن...

 

بر خاستن

پَرپَر زدن.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :