شعرهایی از داود مائیلی
تاریخ ارسال : 24 دی 96
بخش : شعر امروز ایران
شعر اول :
چیزهایی از قبیل محاصره بین انگشتهای تو
و طرز عجیبی از خندیدن، که روی لبهای تو پرسه میزد
تو از رفتن، سکوت کردن را فهمیده بودی
و مثل یه فوت بلند
پشت گوشی تلفن
از دستهای من دور میشدی
حتا بدون اینکه فکر کرده باشی پروانهها برای ریختن نور توی اتاق
به دریچهها احتیاج دارند
من برای آمدن تو از فردا عجله داشتم
گیج روی پاشنهی در
و آمدن تو از فردا
به اختیاری که از ما
توی سیمهای تلفن
گم شده بود توی اتاق نفر سوم
با لرزش خفیفی روی کشالهی ران
و حافظهی کوتاهی که بوسیدن را از شب قبل گم کرده بود
شاید پرندهها نمیفهمند تو، توی فردا گم شدی
آنها به صفکشیدن پشت پنجره عادت کردهاند.
شعر دوم :
از شباهتی که خندههای تو با مردن دارد نباید تعجب کرد
روزی میآید که به عطرهای هم عادت میکنیم
و از هر کوچه
یک چیزی شبیه سر خوردن باد روی شانهی چپمان اتفاق میافتد
من به تو عادت کردهام
مثل لباسهایم
و یا مثل کفشهایم که دیر به دیر عوضشان میکنم
و یا شبیه التماسی که توی خیابان طعم نعناع و میوه استوایی دارد
من به خندههای تو عادت کردهام
باید یکروز خیال گربهها را از روی دیوار بردارم
و تا دم در بیاورمشان
و به سایهای که روی پاشنه این در افتاده بگویم
سلام
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه