شعرهایی از حسن نیکوفرید
تاریخ ارسال : 29 اسفند 95
بخش : شعر امروز ایران
1
نحسی ماه
که ازشیب جاودانگی افتاد
صداهای مانده در تعلیق
پاره شدند و
خاک
در عقربه های ادامه اش
گشوده دست
پا به صحنه کشید
تا
فرش غروب
گل سرخ سر برید و
اسب وحشی باد
لاله زار درختان
حالا دیگر هیچ دستی آستین نداشت
و دهانی که لبانش کلمات را می چرید
با فریاد
زمین را شخم میکرد
تا
صدای جوانه ها آب نخورند
2
آنجا
پر از باران
جغرافیای من
دریا نشسته ای تشنه
اینجا دانه های نارس گندم
وارثان انبارهایی سوخته اند
که حالا
ماه را واسطه ابر کرده اند
مثل کرکس ها و مرغان مهاجر
دنیا هایی متفاوت
اینحا با زیتون فشنگ می سازند و
با شاخه اش تفتگ
تا قلب کلمات را بدرند
در این تاریک گوشه ی کهکشان
آب از تشنگی می میرد
دهان گرسنه
از تقسیم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه