شعرهایی از بهزاد خواجات


شعرهایی از بهزاد خواجات نویسنده : بهزاد خواجات
تاریخ ارسال :‌ 28 اسفند 03
بخش : شعر امروز ایران

 

 

۱ 

 

فایل تُنُک را در وُرد باز کرد
کون­ و­فساد تنها سه­ خط بود
بی‌هیچ فعل و فعالی.
خواند تا خوانده­‌شود با آن­ شرط 
که گوشت بریزد، استخوان بساید.
فردا نمی­‌آمد
چشم گذاشت بر نافِ دختری
که چشمی در تقدیرش نبود
و متن را از تحشیه­‌ها می‌پیراست.
پرسیدم: چند نیِ دیگر باید بسوزد
در غروب هور هویزه
که مردی پاتیلِ پاتیل بیرون بیاید از دفترم
که: لبه­‌های آسمان چه قدر تیز بود؟
فایل حجیم را با افزونه­‌های نالازم­‌اش
با صدای مهیبی در وُرد بست
و دیگر تا تهِ زندگی هیچ متنی نخواند.
و من گوش بر ناف پیرزنی که می­‌گفت:
راپسودی آبی* را من زاییده­‌ام
وقتی که جنازه را بر اسب آوردند
و طومار درون آستین­‌اش سفید سفید بود.
 
* قطعه­‌ای از  George Gershwin

 


۲  

"آن اول و آن آخر که مُرد
و باز زنده شد چنین گوید*
به شما پیراهنی دادم
که در آن با نام شبانۀ خود گم شوید.
شاهین تک‌چشم را گفتم
که خرگوش سرخ را بگیرد
و حوا -نیمی در من و نیمی در خودش-
بر دیوار این غار
مارپیچ بکشد با زغال
مارپیچ بکشد با زغال
مارپیچ بکشد با زغال...
ترس را در زیرهای زمین گذاشتم
و سکوت کردم از صداع زمزمه‌های شما
و آن‌گاه نشسته بر تخته‌سنگی، 
از خود گریستم.
نمی‌دانستی، من آموختم‌ات
هر درخت که جا می‌گذاری در راه 
نام‌اش غربت است
و نفرین من‌ات به چاه بابل کشانید
که نقاشی‌ام را کامل کنی
با رنگ‌دانه‌های اشک‌ات."
و دیرگاه، دیرگاه، آن اول و آن آخرین،
در نیمه‌راه نشسته بود در کمانچه‌ای 
 و با صدای ترسنده می‌گفت:
نام‌ من حسرت است
اما شما ندانید.
 
*از مکاشفات یوحنا

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :