شعرهایی از ایرج کیانی
تاریخ ارسال : 4 آذر 95
بخش : قلمرو شعر
در چشم های تو
آذوقه های زمستان بود
اینجا برای چه می ماندی
وقتی تمام قافیه ها را
می دانستی
اینجا همیشه همین است
انتظار و لجن
# #
باید کتاب هایت را
بفروشم
و دختران تازه نفس را
که پرده بکارت شان
ـ پرده های دوگوش است !
به سینما ببرم
و پس از آن
به خانه ای برویم
و پس از آن
پنی سیلین بزنم ؛
# #
آنجا که خواب عقوبت را
تعبیر تازه بسازی
زیرا که بازگشت
ـ همان رفتن است ـ
با تحقیر
# #
اما ...
هنوز حرف منی
ـ ای لال
هنوز باغ منی
ـ ای خشک .
به من عشق را ...؟
به من گریه را یاد دادی
به من عشق را
تو از آب
پیدا تری
تو مثل گیاهان دارویی
از ریشه خوبی
تو از شاخه
رویا تری
##
سلامی
سر آغاز آواز عشق
و باب صداقت
و طرح طلوع
# #
تو از نسل دریای مازندرانی
پر از ماهیان بزرگ سخاوت
پر از خاویار نجابت
تو دریای مازندرانی
پر از آب شیرین
# #
غرور پلنگی
و زیبایی خواب
# #
درختی که با شاخه ی سبز رگها
پناه کبوتر
پناه کلاغی
# #
برنجی که از خشکسالی می آیی
# #
زبانت زبان همه غنچه ها
دهانت گلستان حرف
و نام گل از توست
و پیدایش عشق
# #
کتابی تو
گویا تر از " بوف کور "
و غمگین تر از غربت " ژان کریستف "
و زیبا تر از حق " آزادی با مرگ "
# #
سفر کردی از روح گندم
به نان
و بر سفره ات
سیر بودن حقیر است
# #
تو آرامش صلح
و قانون آزاد اندیشه
و بیداری راستینی
به من گریه را یاد دادی
به من عشق را ...
منبع : مجله فردوسی
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه