شعرهایی از اکتاویو پاز
برگردان نواب جمشیدی
تاریخ ارسال : 8 آبان 99
بخش : ادبیات جهان
(میان رفتن و ماندن)
میان رفتن و ماندن
دودلی های روزمره ایست،
با زلالی اش در عشق.
هم اینک خلیج کوچکی ست گردشی در پسین
که آنجا جهان، در صخره های آرام است.
همه چیز مرئی و رمیده است،
همه چیز نزدیک و لمس نشدنی ست.
مقاله، کتاب، قلم، جام،
در سایه ی نام هایشان آزادی.
تکرار آشوب در پرستشگاه هایم
همان برهه ی راسخ از خون است.
تلالویی متمایل بر دیوار بی نشان
تئاتری شبح وار از انعکاس هاست.
در میانه ی چشمی خویش را جستم،
تماشای خویش در سرگشتگی ای تهی.
پراکندگی لحظه ها. بی جنبش،
من مانده ام و رفتن: من پایدارم.
(پل)
مابین حالا و حالیا،
مابین بودن من و شما،
واژه ی پل است.
گام بنهید به هنگام
خویش را وارد کنید:
جهان پیوستگی هاست
و چونان حلقه ای بسته می شود.
از چشمه ای به چشمه ی دیگر
هماره وجود دارد
هیاتی طویل:
چونان رنگین کمان.
زیر کمانه هایش خواهم خفت.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه