شعرهایی از اکبر قناعت زاده


شعرهایی از اکبر قناعت زاده نویسنده : اکبر قناعت زاده
تاریخ ارسال :‌ 2 خرداد 04
بخش : شعر امروز ایران

 

۱

 

شبِ بادیه
خار دارد و مار دارد و بسیار
ماهِ مفلوک
به خاک
عقربِ جراره می‌زند پهلو
زلف فشانده‌ای کجا؟
گفتی استخوانِ گونه‌ی من سفت‌تر است
یا قوزکِ پای تو؟
شب از بادیه می‌ترسید
زن از پستانِ شیر
شرنگ بنوشد
گوزنِ ماده بکوشد در رختخوابِ شاه
شاخ‌به‌شاخ - پهلوبه‌پهلو
نوشته - رشته برشته
جزغاله می‌شود در رختخواب
(کجای این شب تیره بیاویزم.....؟)
در رختخوابِ شاه بیآویز
و بعد می‌توانی
پابرهنه  با پیژامه
بادبادک‌هایت را رها کنی در باد
چه در بیابان‌های فشافویه
چه در خیابان‌های آزادی...!

 

۲

 

او که رفیقِ فیقِ تو بود
مسواکش را
در ساکش گذاشت و رفت
انار - بارِ درختِ سایه‌گسترِ بودا بود
با رنج بساز و دست از ترنج بشوی
برگشتن حماقت محض است
شب‌ها مریم در گلدان می‌گذارند و
روز گلایه‌اش را به انار می‌کنند!
تو چه دانی ای دیوانه‌ای که
رقاصی در استخوان‌هایت
لکنتِ زبان گرفته
این‌جا که دریا نداشت
و ما که رقص بلد نبودیم
ترقص
بالا و پائین دارد
زیر و بم دارد
پیچ دارد - خم دارد
زیاد و کم دارد
ترس و لرز 
تا که فرو کند انگشت به
مومومو مویِ 
می‌می‌می‌ میانش.....

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :