شعرهایی از آناهیتا رضائی


شعرهایی از آناهیتا رضائی نویسنده : آناهیتا رضائی
تاریخ ارسال :‌ 13 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران

"رستوران گوستیو"

یه آشپز بالابلند با دستای بویناک آویشن، مخلوط با خنکی فارنهایت

با پیش بند اهدایی مولینکس، واسه پاک کردن بعد از دست شستن پیلاتوس تو دو راهی قلهک

یه تابه پر از جلز ولز قزل آلای سالمون با چشمای عروج کرده به استثقاء

یه پرجعفری عجیب سرکیف، انگار واکس خورده با روغن بچه

یه سوپرانو بیار

با حنجره ی پسر نابالغ لای صدف های بخارپز

یه وحشت تو یه تصویر بیار

یه موقعیت از دید تیم برتون پسر، تو حرکت نرم افزار و آدمیت واسه برائت از تصلیب مسیح

یه من بیار تو لتتای آینه شبیه خیاط خونه های دهه 40

نبینم نخ لای اشترودل اسفناج که اینورا تاریخ مصرف نداره

 یا یه تار سبیل که تو آب کله کمیاب نیس

یه پرس گوشت مثله شده از گورهای دسته جمعی

با دو شات راشن شات دو تقطیره بیار

یا نه صب کن ! دو واحد خون بیار

 آخه لامصب مثلن من شاعرم

 

- قراربود پوست ظریفم باشم در فکر و ململ احساس رکاب گیسوی دوتام باشد با ناتوایی محضی در ناتوایی مواجهه با خون!

نه شدم جنازه کِش تن های صلب، عجیبی نیست !

پرتگاهم بودم در انصراف از خودم

اما اگر جنازه های شما را نکِشم نکِشم میدانم میدانم جنازه ی سنگین شعر، این راه دراز، این به هیج روی ناتوانی، ناتوانی ست .

ناتوانی محض! -

 

یه دزد بیار واسه اوراق کردن ماشینم

یه فاسق، یه پارچه آقا واسه ... واسه تنهایی زنم

یا نه صب کن!

 یه تیکه نون

فقط یه تیکه نون بیار

 

" لی اوت در خیابان آرام "

 

باید بلند شوم از روی چرم چسبیده به ران هام

یا بلند شوم از روی جاذبه ی سرزمین هرز

و بلند شوم از روی ارتعاش میل به کج شدن

تا زیر خروار ...

این هوا که چگال ست امروز هم

مثل گام های معلق یک دلقک در آبهای راکد یک استخر

باید بلند شوم از روی ترس با سنگینی لمبرهام

از  روی زانوهام ،  کندیل های چارگانه ی هرز

 از روی خودم با تسمه های چرم و  جوراب های بلند استارلایت

باید بلند شوم  از روی چاردست و پا

 عین شیرهای معطوف به انقضاء

از روی چرخ دنده ها ، از روی ندا

از روی حق تیر به سگ های خانگی

از روی جهاد نکاح روی جهاد نکاح  روی جهاد نکاح

 

کاش الزایمر گرفته باشم و این زوال رو به سقف را

یا در کومای کلمات محکوم نباشم به تکان لق لثه هام

مرگ است با چکمه های چرم و چوب سیگار بلند لای لبهات و دود نفس هاش دور سرم به دوران

وقتی که مرگ به  غژ غژ تخت  بی اعتناست

از کجا بلند شده باشم با فلج ران هام؟!

 

 

لی اوت: lay out

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :