شعرهایی از آفاق شوهانی
تاریخ ارسال : 2 شهریور 96
بخش : شعر امروز ایران
۱
(این شعر برای زایندهرود سروده شده است.)
لحنام را زیر چرخ خیاطی بدوزم به صدایت تا یکپارچه شود
شهوت شنیدن یک فنجان
وقتی روبهروی تو برمیگرداند قهوهخانه را
بر دیواره فنجان موج میزند
زایندهرود! من صدفی را به حوالیات میدوزم
تو میمانی که زایندهرود صدف داشت یا ماهی
روز با روز فرقی نمیکند
از هر پلی که میریزم
رودِ سنگشده لحنام را خش میاندازد
اصفهانات را بردار تا من در گوشهیی دیگر فالم را فاخته بخوانم
زایندهرود را میبندم
و صدا را تا سکوت میکشم
که لحن خشکسالیام باشد
۲
- کیستی؟
- هیچ!
- هر چه داری بریز بر پیشخوان
حلقه، ساعت، گوشت، استخوان!
یکی یکی ریختم:
دستکش، انگشتر، انگشت و عصبها
روسری، گوشواره و گوشها
سپس
ابتدا و انتها را ریختم بر پیشخوان
دورترها فضاپیما
و دورترها موشک در آسمان میچرخید
آنها را هم ریختم
ایستادم روبهروی آخرین دستاورد ناسا
و اعتراف کردم به گناهان.
(از مجموعهی دردست انتشار)
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه