شعرهایی از آفاق شوهانی
تاریخ ارسال : 7 تیر 96
بخش : شعر امروز ایران
به موازات شعر
به موازات شعری که مینویسم
موتزارت مینوازد
ماریا کری پرده به کنار
لب
لبپر
در آب بالا بالا بالاتر
میروم موتزارت بشنوم از پلهی دوم
غلت میخورم در جوی مولیان
مو به تناسخ، مار میپیچم
تاریکتر از کمانچه
و تاریکتر از تار میپیچم
میروم غار بردارم
یار مرا
غار تو را
کلاغِ تلخِ غرغرو!
غنیمت شمر رقص الههی ناز
لبِ پلهی سوم
پونهگی رها کن
مار شو
تاریکتر از غار شو
تا غاز برآورم مرغ همسایه را باز
باز شاهی نه!
باز شاهان نه!
سرگشته لبپری از جوی شما نه!
شوهان باشم
پری از کوی شما کجایی؟
عشق جگرخوار نه!
همینکه مرغ سحر
ناله بردارم همین
قار قار
مرغ همسایهی شما غار
تا باز هم آفاق شما باشم
تخمین زده بود
تخمین زده بود:
زندگیِ تک سلولیام
به جمعیت گرگها آغشته است
و رد یک روزم را گرفته بود
موهوم را مباهات نمیگویم و
فخر به احوال ناصرالدین شاه حواله میکنم
و هر چه فخری و فقدان تخمین میزنی
تمام شدن زن را در من اما
از من صدای تک سلولیها
و صدای مساحتهاشان زلزلهییست
در مسیر زیر دریاییها اگر ظهور کنم
زمینه برای زنانی که رنگ فحششان
فاحشه بلغور میکنند
کاش میتوانستم شکل بدهم
آدم را از حوا یاختهیی بسازم
که سطح سردرگمیاش
معاشقهی سگهاست
زنان ایدزی،
زنان رختشوی
زنان آبستنِ برق پلهها و رویاها کمی بالاتر
من یک روز را بو میکشم
که تقاطع ولیعصر آدامس میفروختی
کسی لحنات را نمیخرید
- لحنی که همخوابهی سرب و سیگار -
به گمانام هرگز رختخواب ندیده بود
من صراحت این روزها را
تقسیم میکنم بین ماهیها و
حبس میکنم سرفهها را در تک سلولیام برای همیشه
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه