شعرهایی از آفاق شوهانی
تاریخ ارسال : 29 اسفند 95
بخش : شعر امروز ایران
امتدادی از همین
امتدادی از همین برگشتنها
شکلی که شکل دیگر همینام
دور افتادن از دور دیدن
میتوانستم برایت
همیشه همان باشم؟
بیهمگان به سر به دست به پا میدوم
و بیتو مرا حبس میشود بیا... بیا...!
بیابانم آروزست
بیابان بیتو برگشتنها
برمیگردانم بودنم را که از دور بودنت باشد
بودنت تلخ که شکل ابتدا به آخر
همان بوسیدن دور افتادن لب
این را به جلالالدین محمد
بشنو از شوهانیترین آفاق
بیابان دور، تاولِ بیابان بر لب
از همین ابتدا برگشتن از بیتو حکایتن میکند
باز هم آفاق شما
به موازات شعری که مینویسم
موتزارت مینوازد
ماریا کری پرده به کنار
لب
لبپر
در آب بالا بالا بالاتر
میروم موتزارت بشنوم از پلهی دوم
غلت میخورم در جوی مولیان
مو به تناسخ، مار میپیچم
تاریکتر از کمانچه
و تاریکتر از تا میپیچم
میروم غار بردارم
یار مرا
غار تو را
کلاغِ غرغرو!
تلخِ
غنیمت شمر رقص الههی ناز
لبِ پلهی سوم
پونهگی رها کن
مار شو
تاریکتر از غار شو
تا غاز برآورم مرغ همسایه را باز
یاز شاهی نه!
باز شاهان نه!
سرگشته لبپری از جوی شما نه!
شوهان باشم
پری از کوی شما کجایی؟
عشق جگرخوار نه!
همینکه مرغ سحر
ناله بردارم همین
قار قار
مرغ همسایهی شما غار
تا باز هم آفاق شما باشم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه