شعرهایی از آزاده کیانی مقدم
تاریخ ارسال : 6 آذر 93
بخش : شعر امروز ایران
«...»
مانند ماهیگیرانی که صبح
با تورهای خالی
از دریا باز میگردند
به خود میآیم
جنینی هستم
که رگها
مسیر دریا را نشانم میدهند
«...»
تنم بوی آسمان میگیرد
برای اینکه از پنجره
درخت را ببینم
تا کودکی خم میشوم
جای پایم را میبینم
که با برف
به خانه میرود
بر دیوارهای خانه
از ما
چند قاب خالی مانده است
«...»
گیاهی بودم
که در زهدان تاریک
روییدم
خون خوردم و بزرگ شدم
دیگر زهدان جایی برایم نداشت
بیرون آمدم
سالها خون خوردم اما کوچک شدم
حالا به راحتی
در قابی خالی جا میشوم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه