شعرهایی از آزاده زارعیان
تاریخ ارسال : 16 مرداد 96
بخش : شعر امروز ایران
پیچیدن به سادگی
با تردید
به سمت تنهاییاش پیچید
و درست در لحظهای که میخواست عبور کند
ایستاد
دست برنمیداشت از توقف
دست برنمیداشت از تکان دادن
و خاطرههاٰ هر روز وحشیتر میشدند
پیلهای که بافتنش
تا به ابد طول بکشد
از پیچیدگی میپوسد
خورشید را اگر از مرگش مطلع کنی
نوری را که هر روز بین همه پخش میکرد
در نقطهای ذخیره خواهد کرد
فرصت ِدرخشانی
که چشمِ هر کلاغی را کور میکند
فرصتی که باید به جیب زد
به بدن زد
به پا کرد
و نقشهی جدیدی برای ماندن کشید
برگشت به نقطهی اول
درست در لحظهای که ایستاده بود
از پیچیدگی عبور کرد
به خانه رسید
و با تردیدهایش تماس گرفت
اسرارِ جهنم دره
تو ابراهیم ِگلستان من نیستی
نه در جهنمم گرم شدی
نه آتش بر تو سرد شد
درخواست محترمانه از کلمات
از جوانه حرف میزنی
درخت تنومندی از دهانت میروید
از باران میگویی
به زودی سیل راه میافتد
لکهی کوچکی را روی مبل نشان میدهی
و ما در تاریکیِ مطلق فرو میرویم
کاش درد حرفی از زبانت نکشد
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه