شعرهایی از آدونیس
ترجمه ی صالح بوعذار
تاریخ ارسال : 13 آبان 99
بخش : ادبیات عرب
یک)
یکی ماه،
هر شب میگشاید زخمی
در تن زنی.
دو)
«آنِ ابری»
ابری از کلمه
تبخیر میشود از پیکر پیمبران
و فرا میگیرد
فضا را.
در غیاب پدرم
گاه میدیدم ماه
از نردبان شب،
پله
پله
پایین
میآید
تا
پنهانی،
بر بازوان مادرم بیارامد
و چه بسیار،
میدیدم
ستارگان بر من میچکیدند.
سه)
«آینهای برای پیکر پاییز»
آیا دیدهای
زنی را
که بر دوش کشد
پیکر پاییز
و درهمتَنَد چهرهاش را
در پیادهرو،
و ببافد
از رشتههای باران
پیراهن خویش
و مردمان، اخگری خاموش؛
در خاکستر پیادهرو.
چهار)
ماسهها
کتاب صحرایند
و تأویلش،
بادها!
پنج)
«یورش»
میسوزد
گنجشک
و اسبان و زنان و پیادهروها
قسمت میشوند
مثل نان
میان دستان تیمور!
شش)
بیرون میجهم از چهرهات
تا
بخرامم
در سیمای
شعر.
هفت)
"مسافر"
چونان مسافری،
بر چهرهی خویش،
شیشهی چراغدانام را،
رها ساختم.
نقشهام،
سرزمینیست بیآفریدگار
و عصیان،
انجیلام!
متن اصلی :
قَمرٌ
یَفتح کلَّ مساءٍ جُرحاً
في جِسْم امْرأةٍ.
.
"حالة غيمة"
غيمةٌ من كلامٍ
تتبخّرُ من جثث الأنبياءْ
و تغطّي الفضاءْ.
أحياناً في غياب أبي،
كنتُ أرى القمرَ ينزلُ على دَرجِ الليلِ،
خطوةً خطوةً،
لكي ينامَ خفيةً على ذراعِ أمّي
وكثيراً ما رأيتُ النّجومَ تذوب فوقي.
.
مرآة لجثة الخريف
هل رأيتَ امرأه
حَمَلت جثةً الخريفْ؟
مزجت وجهَها بالرّصيفْ
نَسَجَتْ من خيوط ِ المطَرْ
ثوبَها
والبَشرْ
في رماد الرّصيفْ
جمرةٌ مطفأه.
.
ألرمالُ کتابُ الصّحاری
والرّیاحُ تآویلهُ.
.
الغزو
یَحترقُ العُصفورْ
والخیلُ و النّساء و الأصفة
تُقسّمُ کالأرغفة
بَين يَديْ تيمورْ.
إنني أخرج من وجهك، كي أدخل في وجه قصيدة.
المسافر
مسافرٌ تركتُُ على وجهي
زجاج قنديلي
خريطتي أرضٌ بلا خالقٍ
والرفضُ إنجيلي.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه