شعر " فوگِ مرگ " از پُل سِلان
برگردان : ابوذر کردی


شعر نویسنده : ابوذر کردی
تاریخ ارسال :‌ 4 تیر 94
بخش : ادبیات جهان

شعر " فوگِ مرگ " از پُل سِلان

ترجمه شعر از آلمانی به فارسی

و مطابقت آن با رونوشت انگلیسی ، ایتالیایی ، اسپانیایی و فرانسه از

ابوذر کردی

- اشاره :

پُل سِلان ( Paul Celan)، شاعر ، نویسنده و مترجم زبان های آلمانی و رومانیایی است ، وی در 23 نوامبر 1920 در شهر سِرناتی (Cernăuți) یکی از شهرهای رومانی ودر خانواده ای یهودی به دنیا آمد امروزه این شهر در اوکراین است و نام آن چرنیوتسی ( Chernivtsy) است . پدر وی ، لئو آنتشِل ( Leo Antschel)  یک صهیونیست بود و بنا داشت که فرزند وی تعلیمات یهودیان ارتودکس را به زبان عبری بیاموزد . میراث عبرانی پل سلان که بعدها در شعریت وی پدیدار گشت مرهون چنین آموزه ها و تعلیمات جوانی و نوجوانی وی است .

مادر وی ، فریتزی ( Fritzi) شیفته ی ادبیات آلمانی بود و باور داشت که باید زبان آلمانی ، زبان خانه ی آنها باشد . مشکلات زندگی پل سلان از همان دوران نوجوانی شروع شد هنگامی که در مدرسه ی کوچک شان ، یهودی ستیزی آنچنان قوت گرفت که وی در نامه ای به خاله اش در فلسطین می گوید که آنچنان این پدیده شایع است که می تواند یک کتاب سیصد صفحه ای درباره ی آن بنویسد .

پُل در سال 1938 روانه ی فرانسه شد تا در شهر تور ( Tour) مشغول به تحصیل در رشته ی پزشکی شود ، اما پیوستن اتریش به آلمان نازی (Anschluss) و محدود شدن مدارس رومانی در پذیرفتن دانشجویان و دانش آموزان اقلیت یهودی و از طرف دیگر ، برملا شدن حوادث شب بلورین (Kristallnacht)در آلمان ، او را برآن داشت که قید آلمان را نیز بزند و به همین خاطر یک سال نزد دایی اش برونو شراگر ماند ، برونو بعدها در ارودگاه آشوویتس جان خویش را از دست داد . پل در سال 1939 روانه ی رومانی شد تا در زادگاه خویش زبان و ادبیات رومانیایی بخواند .

با شروع جنگ جهانی دوم و پیوستن کشور رومانی به ارتش نازی ، دوران مشقت پل شروع شد ، وی ضمن زندگی در گِتو ( قسمتی از شهرها که مخصوص اقلیت هاست ) ضمن از دست دادن والدین خویش چند سالی را نیز در اردوگاه های کار اجباری به سر می برد .

بین سال های 1944 و 1945 ، پل شعری می سراید که یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین شعرهای قرن بیستم است . این شعر ، " فوگ مرگ "نام دارد که بیانگر ، تجربه ی پدیدارین مرگ در اردوگاه است ، این شعر در سال 1947 توسط خود سلان به زبان رومانیایی و با نام " تانگوی مرگ "(Tangoul Morţii) بازنویسی شد که در آن تصاویر و جملات مربوط به رقص و نواختن براثر از بین رفتن پدیدار اردوگاه ، حذف شده بود .

بعد از جنگ و با روی کار آمدن یک دولت کمونیست در رومانی ، سلان روانه ی وین شد و در آنجا بود که با دیگر شاعر نام آور ادبیات آلمانی زبان یعنی اینگه بورگ باخمن (Ingeborg Bachmann)آشنا گردید ، در این روزها ، اینگه بورگ مشغول تدارک تز فوق لیسانس خود بر روی فلسفه ی پدیدارشناسی مارتین هایدگر بود . دوستی پل و اینگه بورگ ، دوستی شاعرانه و عاشقانه ای بود و آن ها را سبب ساخت که به گروه 47 ملحق شوند ، این گروه که در سال 1947 تأسیس شده بود تصمیم داشت در دوره پساهیتلری به اشاعه ی دموکراسی در آلمان کمک نماید ، از دیگر اعضای این گروه می توان به گونتر گراس فقید اشاره داشت .

پل با دیگر شاعر آلمانی –یهودی آلمانی زبان ها یعنی نِلی زاکس ( Nelly Sachs) که بعدها جایزه ی نوبل ادبیات را از آن خویش کرد رابطه ی عاشقانه ی محدودی نیز داشت .

سلان در 21 دسامبر 1952 با نقاش و گرافیست فرانسوی ، ژیزولو لوسترانژه (Gisèle Lestrange) ازدواج کرد که از وی صاحب دو پسر شد : فرانسوآ متولد 1953 که چندی بعد از تولد درگذشت و اریک متولد 1955 . سلان و ژیزولو از سال 1967 در خانه های جدا ازهم در پاریس زندگی می کردند . ژیزولو علاقه ی زیادی به سلان داشت ، او از شاعران مطرح فرانسه و آلمان نقاشی هایی ترسیم می کرد و آن ها را با شعرهای سلان ربط می داد . به هنگام مرگ نیز در سال 1991 دستور داد که  او را آتش زنند و خاکستر جسدش را در گور پل سلان بگذارند .

سلان از سال 1955 به بعد شهروند پاریس شد و در آنجا اقامت گزید . پل در این سال ها توسط بیوه ی دوست شاعرش یوآن گل (Yvan Goll)متهم به سرقت ادبی شد . وی باور داشت که سلان ، برخی از شعرهای یوآن را در شعرهای خویش کپی کرده است .

سلان ، مترجمی چند زبانه ( Polyglott) بود و تقریباً می توان گفت دامنه ی تمام زبان های اروپایی را می دانست : زبان هایی چون انگلیسی ، آلمانی ، ایتالیایی ، اسپانیایی ، پرتغالی ، فرانسه ، روسی ، رومانیایی و زبان مادری اش عبری .

پُل سِلان عاقبت در 20 آوریل 1970 با پرتاب کردن خویش به میان رودخانه ی سن در پاریس به زندگی خویش خاتمه داد .

اکنون در ادامه شعر فوگ مرگ را می خوانیم قبل از آن یک توضیحاتی ضروری می رسد :

نکته ی اول آنکه عنوان شعر فوگ مرگ است اما فوگ چیست ؟ فوگیک ساخته موسیقاییکنترپوانیاست که چندین صدا بر یک درونمایهساخته می‌شود. درونمایه قبل از تکرار و توالی تعریف می گردد سپس مجدداً در تمامی قطعه بارها بازنوازی و تکرار می‌شود. این تکرار و توالی هر بار در درجه و گام‌هایمتفاوتی بیان می‌شود . با خواندن این شعر سلان نیز ، مراحل سه ی گانه ی فوق یعنی شرح اولیه ، بسط آن و تکرر را خواهیم دید . نکته ی مهم دیگر بحث کونترپوآن بودن موسیقی موجود در این شعر است که سلان ، تعمداً سطرهایی که دارای یک لحن خاص موسیقایی هستند در کنار سطرهایی دیگر می گذارد بدون آنکه بشود آن را تحت گرامر زبان آلمانی تعبیر نمود ، چنانکه در برخی از تفسیرهای مغرضانه پیرامون این شعر آمده است که هدف سلان ، تخریب زبان آلمانی بوده است .

نکته ی دوم سطر مهم و بحث برانگیز Tod ist ein Meister aus  Deutschlandاست که ما آن را به صورت : مرگ ، استادی است که از آلمان می آید ترجمه نموده ایم . ابتدا نگاهی تحت اللفظی به واژگان داریم : Tod به معنای مرگ است ، istفعل صرف شده ی مصدر هستن که در اینجا می شود هست ، ein آرتیکل معین زبان آلمانی که کلمه را مشخص و معین می کند ، Meisterرا برخی از دوستان به پیشوا ترجمه کرده اند که این ترجمه صحیح نیست با مرور رونوشت های دیگر زبان های اروپایی خواهیم داشت که این کلمه در انگلیسی Masterمی شود که به معنا استاد یا کسی که در کاری مهارت و زبردستی خاصی دارد و توانایی خلق و حدث محصولی ، صنایع دستی ، بنایی و یا هر عامل دستی و یدی متعارف دیگر دارد ، در ایتالیایی به Maestroترجمه شده است که باز به این معنی است ، در اسپانیایی نیز همین کلمه آمده است و بالاخره در فرانسه Maîtreآمده است که باز هم به معنا استاد زبردست و ماهر است ، تو گویی که این واژه با اندکی تغییر املا در دامنه ی زبان های مهم اروپا به معنی رایج گفته شده در بالا اطلاق می گردد .

اما مشکل تنها کلمه ی مزبور نیست ، یکی دیگر از مشکلات این سطر ، حرف اضافه ی ausاست که در زبان آلمانی به معنای " از "است ، یعنی ترجمه ی اولیه ی سعی فوق می شود : مرگ استادی است از آلمان . دقت شود که از آلمان درست است نه در آلمان . یعنی ترجمه ی مرگ استادی است در آلمان نادرست و ناروا است .

اما سروکله ی فعل می آید چگونه در ترجمه ی فارسی پیدا می شود ؟ واقعیت آن است که حرف اضافه ی ausبیانگر اصالت یک جنس و کالا است ، به عنوان مثال وقتی می گوییم زیره ی کرمان ، مرادمان آن است که این زیره ای است که از کرمان می آید یا وقتی می گوییم دیبه ی شوشتر ، مقصودمان آن است که این دیبه مخصوص شهر شوشتر است و از آن شهر می آید . در شعر فوق نیز ، مقصود سلان آن است که این مرگ ، اصالتی آلمانی دارد و بسان کالایی است که جنس و اصالت آن به آلمان برمی گردد و زین سو توقف کردن در ترجمه ی مرگ استادی است از آلمان قدری گنگ ، ملال آور و مبهم به نظر می رسد و انگار برای تکمیل بار معنایی و همفزایی لحنی و آوایی در آن بهتر به نظر می رسد که فعل می آید به آخر این سطر افزوده گردد .

در ترجمه ی های چهارگانه ی بالا تنها زبان های انگلیسی و فرانسه هستند که توانسته اند با آوردن فعل صرف شده ی مصدر آمدن این ابهام معنایی را بپوشانند و در ترجمه های ایتالیایی و اسپانیایی آن ، مطابق با معادل آلمانی ترجمه ی صورت گرفته است و به صرف فعل از مصدر هستن بسنده نموده اند :

ترجمه ی انگلیسی : Death Comes as a master from Germany        

ترجمه ی ایتالیایی :            la morte è un maestro tedescoمرگ استادی آلمانی است .

ترجمه ی اسپانیایی : la muerte es un Maestro de Alemania  مرگ استادی آلمانی است .

ترجمه ی فرانسه : la mort est un maître venu d’Allemagne

که کلماتی که زیر آن خط کشیده شده است ، مبین صرف فعل از مصدر آمدن در زبان انگلیسی و فرانسه است با این تواصیف که زبان انگلیسی یک زبان صرف ناشدنی است .

در ذیل ترجمه ی شعر آورده می شود ، خاطر نشان می شود که ترجمه ی ذیل نیز خالی از اشکال نخواهد بود و مخاطبان گرامی می توانند با ذکر نقطه نظرات خویش ، در روایی بیشتر ترجمه کمک رسانی نمایند .

 

Todesfuge

Schwarze Milch der Frühe wir trinken sie abends
wir trinken sie mittags und morgens wir trinken sie nachts
wir trinken und trinken
wir schaufeln ein Grab in den Lüften da liegt man nicht eng
Ein Mann wohnt im Haus der spielt mit den Schlangen der schreibt
der schreibt wenn es dunkelt nach Deutschland
dein goldenes Haar Margarete

er schreibt es und tritt vor das Haus und es blitzen die Sterne          
er pfeift seine Rüden herbei
er pfeift seine Juden hervor läßt schaufeln ein Grab in der Erde
er befiehlt uns spielt auf nun zum Tanz

Schwarze Milch der Frühe wir trinken dich nachts
wir trinken dich morgens und mittags wir trinken dich abends
wir trinken und trinken
Ein Mann wohnt im Haus der spielt mit den Schlangen der schreibt
der schreibt wenn es dunkelt nach Deutschland
dein goldenes Haar Margarete
Dein aschenes Haar Sulamith

wir schaufeln ein Grab in den Lüften da liegt man nicht eng

Er ruft stecht tiefer ins Erdreich ihr einen ihr andern singet und spielt
er greift nach dem Eisen im Gurt er schwingts seine Augen sind blau
stecht tiefer die Spaten ihr einen ihr anderen spielt weiter zum Tanz auf

Schwarze Milch der Frühe wir trinken dich nachts
wir trinken dich mittags und morgens wir trinken dich abends
wir trinken und trinken
ein Mann wohnt im Haus dein goldenes Haar Margarete
dein aschenes Haar Sulamith er spielt mit den Schlangen

Er ruft spielt süßer den Tod der Tod ist ein Meister aus  Deutschland
er ruft streicht dunkler die Geigen dann steigt ihr als Rauch in die Luft
dann habt ihr ein Grab in den Wolken da liegt man nicht eng

Schwarze Milch der Frühe wir trinken dich nachts
wir trinken dich mittags der Tod ist ein Meister aus Deutschland
wir trinken dich abends und morgens wir trinken und trinken
der Tod ist ein Meister aus Deutschland sein Auge ist blau
er trifft dich mit bleierner Kugel er trifft dich genau
ein Mann wohnt im Haus dein goldenes Haar Margarete
er hetzt seine Rüden auf uns er schenkt uns ein Grab in der Luft
er spielt mit den Schlangen und träumet der Tod ist ein Meister aus
Deutschland  
 
dein goldenes Haar Margarete
dein aschenes Haar Sulamith

 

فوگ مرگ

شیر سیاه سپیده دم را

ما شباهنگام می نوشیم

ما آن را ظهرها و صبح ها می نوشیم

ما آن را عصرها می نوشیم

ما می نوشیم و می نوشیم

ما بیل می زنیم آسمان را

تا به گوری تنگ دست یازیم

آنجا که جایی برای آدمیزاد نیست

مردی که ساکن خانه است دارد با مارها بازی می کند

مردی که ساکن خانه است دارد می نویسد

او می نویسد هنگامی که تاریکی فرا می گیرد آلمان را

موهای طلایی تو مارگاریت[1]

 

او آن را می نویسد و از خانه بیرون می رود و ستارگان شروع به درخشیدن می کنند

او اینجا سگان اش را با سوت به شکار فرا می خواند

او اینجا جهودانش را با سوت به کندن گوری در زمین فرا می خواند  

او اکنون فرمانمان می دارد :

بنوازید و برقصید

 

شیر سیاه سپیده دم را

ما ترا شباهنگام می نوشیم

ما ترا ظهرها و صبح ها می نوشیم

ما ترا عصرها می نوشیم

ما می نوشیم و می نوشیم

مردی که ساکن خانه است دارد با مارها بازی می کند

مردی که ساکن خانه است دارد می نویسد

او می نویسد هنگامی که تاریکی فرا می گیرد آلمان را

موهای طلایی تو مارگاریت

خاکستر گیسوان تو شولامیت[2]

 

ما بیل می زنیم آسمان را

تا به گوری تنگ دست یازیم

آنجا که جایی برای آدمیزاد نیست

 

او فریاد می دارد شما زمین را عمیق تر بیل زنید

و شما دیگران بخوانید و بنوازید

او به سلاح کمری اش دست می برد

و چشمانش را می گرداند

چشمانش که آبی هستند

بیل هاتان را شما عمیق تر فرو کنید

و شما دیگران همچنان بنوازید و برقصید

 

شیر سیاه سپیده دم را

ما ترا شباهنگام می نوشیم

ما ترا ظهرها و صبح ها می نوشیم

ما ترا عصرها می نوشیم

ما می نوشیم و می نوشیم

مردی که ساکن خانه است موهای طلایی تو مارگاریت

خاکستر گیسوان تو شولامیت دارد با مارها بازی می کند

 

او فریاد می دارد که مرگ را شیرین تر بنوازید

مرگ ، استادی است که از آلمان می آید [3]

او فریاد می دارد که چنگ هایتان را تاریک تر بزنید

و سپس چون دود به آسمان رهسپار گردید

و آنگاه گوری میان ابرها خواهید داشت 

آنجا که جایی برای آدمیزاد نیست

 

شیر سیاه سپیده دم را

ما ترا شباهنگام می نوشیم

ما ترا صبح ها می نوشیم مرگ استادی است که از آلمان می آید

ما ترا عصرها و صبح ها می نوشیم

ما می نوشیم و می نوشیم

مرگ استادی است که از آلمان می آید با چشمان آبی اش

او ترا با گلوله ی سربی می زند او ترا دقیق می زند

مردی که ساکن خانه است موهای طلایی تو مارگاریت

او سگ هایش را به سمت ما می راند و به ما گوری در آسمان می بخشد

او دارد با مارها بازی می کند و خواب می بیند مرگ استادی است که از آلمان می آید

 

موهای طلایی تو مارگاریت

خاکستر گیسوان تو شولامیت

 

 

 



. در برخی از تفسیرها مراد از مارگاریت ، قهرمان زن در اثر فاوست گوته است .[1]

. مونث واژه ی سلیمان در غزل غزل های سلیمان است . برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به ترجمه ی غزل غزل های سلیمان از عبری به فارسی ترجمه شده توسط مترجم این سطور که به زودی توسط انتشارات بوتیمار به طبع خواهد رسید .[2]

. این همان سطر مهم این شعر است که در اشاره ی بالا تشریح شد . [3]

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : ن - آدرس اینترنتی : http://

منظور از شیر سیاه چیه؟
ممنون میشم اگه جواب بدید