شعر روستایی و شعر شهری
عابدین پاپی
تاریخ ارسال : 6 آبان 04
بخش : اندیشه و نقد
شعر روستایی و شعر شهری
«بهمثابهی یک مقوله»
به قلم: عابدین پاپی (آرام)
سوای از جامعهی عشایری که در قالب این مبحث نمیگنجد اصولاً شاکلهی جامعه به دو بخش روستایی و شهری تقسیم می شود و از جانبی دیگر خودِ مقولهی شعر است که درگذر زمان و گذارِ مکان بهعنوان یک تولید اجتماعی از آن یادشده است و خودِ شاعر عضوی از خانوادهی اجتماع محسوب میشود. با این وصف، موضوعِ مدنظر میتواند شامل چند بخش مهم باشد. یکی شعر روستایی و شهری است که از دیرباز بهمثابهی یک مقوله از آن یادشده و دودیگر تفاوتها و مثالها و البته نسبتِ شاعر با طبقاتِ اجتماعی است که بهطور دقیق به شرح ذیل به دایرهی کندوکاو میرود.
1-شعر روستایی (folk rural poetry) است. الف) تعریف: شعر روستایی به متونی اطلاق میشود که در قالب و محیطِ روستایی و طبیعی شکل میگیرند یا مضمون¬شان بازندگی روستایی و کشاورزی مرتبط و کلاف خورده است. از نگاهی دیگر، بیانگر زندگی روزمره ، سنتها، اعتقادات، آیینها و احساسات مردم عادی است و معمولاً زبان چنین اشعاری ساده، صمیمی، ناتورال و بدونِ پیچیدِگی معنایی و زبانی است و در قالبِ مفاهیمی عاطفی و احساساتی نگاشته میشوند و شاعر یا راوی شعر غالباً خود عضوی از جامعهی روستایی است یا با آدابورسوم و سنن و باورداشت ها و زبان ِ پاستورال روستا آشنایی کامل دارد.
ب) مؤلفهها و ویژگیهای شعر روستایی است. مؤلفههای شعر روستایی را که میتوان تااندازهای یک شعر روستایی را با این شاخصهها و خصیصهها شناخت به شرح ذیل است:
1- زبان و سبک ساده است. استفاده از اصطلاحات محلی، ضربالمثلها و گویش و لهجهی روستایی و بهرهگیری از نشانههای روستایی است که این نشانهها میتواند اجتماعی یا طبیعی باشد و حتی نشانههای مصنوعی (صنعتی) نیز از دیگر مؤلفههای شعر روستایی است بهمانند صنایع و ماشینآلاتی که در کار کشاورزی و دامداری و سایر مواردی که دربافت روستا به کار میرود. 2- تمهای زندگی غالباً روزمره و شکلِ روزمرگی دارند بهمانند کشاورزی، دامداری، عروسی، مراسم مذهبی و طبیعی 3- احساسات جمعی که شامل، غم، احترام به سنتها و طبیعت و باورهای قومی میشود. 4- وجه مردمی و شفاهی و فرهنگ واحد و یکنواخت: بسیاری از این شعرها بهصورت شفاهی منتقل میشوند و حالتی سینهبهسینه دارند که اغلب کلمات و مفاهیم نیز برگرفته از بافتِ فرهنگی و طبیعی روستا هستند و به سهمِ خویش نوعی نوستالژی ثانویه هم دارند و به تعبیری تجربهی زیستهی مردم روستا در قالبِ کلمات و مفاهیم در شعر گزینش و منتقل میشود.5- بهرهگیری از نمادها و اسطورهها بهطوریکه طبیعت و حیوانات نماد احساسات انسانی یا آموزههای اخلاقی به شمار میروند. در روستا مردم تابع نمادها و اسطورهها هستند و تعصب خاصی نسبتِ به قوم و قبیله و عشیره دارند و لایههای اجتماعی و تاریخی دودمان یا تبار خویش در امورات زندگی روستا دخیل است و در بین آنها برخی نمادها حکم الگو اعتقادی و اجتماعی دارند. برای مثال: اشعار لری یا کردی که در وصف طبیعت یا عشقهای محلی سروده میشوند مانند شعرِ کوتاه (توصیفی) ذیل: «کوه و دشت، همدم شب و روز/ چوگل زار خنده بر لبانِ ماست» این بیت، ساده، صمیمی و توصیفی ست و تجربهی روستایی و طبیعت را منتقل میکند یا نمونهی ذیل: «وقتی صبح از خواب برمیخیزد/ مادرم/ مشکیهای چادرش را سر میکشد/ و به تمامِ درختانِ روستا سلام میگوید/ و پدر / گندمهای زندگی را با داسِ تلاش درو میکند/ زندگی جریان دارد/ مانند خورشیدی که هرروز/ به سیاهچادر عشق ماه میفروشد. شعری آکنده از استعاره و نمادهای طبیعی که نوعی پیرنگ طبیعی در روستا را ترسیم میکند. درونمایه آن روستایی است و از مضامینی صمیمی و ساده بهرهمند شده و تجارب و علائم و نشانههای روستایی خود از عواملی ست که زبان شعر را صمیمی کرده و زبان توصیفی شعر بیانگر پی-آمدهایی احساساتی و عاطفی است.2- شعر شهری (urban poerty) است. الف) تعریف: شعر شهری به متونی اطلاق میشود که صرفاً موضوعِ شان با زندگی شهری، مدرنیته، تکنولوژی، دغدغههای اجتماعی و فردی شهرنشینان مرتبط است. شاعر یا نویسنده معمولاً با فضای شهری، پیچیدگیهای اجتماعی، صنعتی و فرهنگی شهر آشناست و از کلماتی بهره میگیرد با قالب اجتماعِ شهر، صنعت و فرهنگ شهر کلاف خورده¬اند و زبانِ شعر ممکن است مدرن و متنوع باشد و یا آکنده از اصطلاحات تخصصی یا طنزآمیز باشد. ب) از ویژگیهای شعر شهری میتوان به مواردی به شرح ذیل اشاره نمود.
1-زبان پیچیده و مدرن است؛ یعنی ترکیبِ واژِگان متنوع، استعارههای نو و گاه استفاده و بهرهگیری از زبان محاورهای شهر مشهود است. 2- تمهای اجتماعی و موضوعات زندگی مدرن است. در شعر شهری موضوعاتی چون ازدحام شهر، زندگی صنعتی، مهاجرت، ترافیک، آلودگی هوا و کارخانهها، تنهایی در میان جمعیت و خود ِتراکم جمعیت، مشکلات اجتماعی و اقتصادی و تضاد میانِ سنت و مدرنیته برجسته و شناخته میشوند. برای مثال: شاعری که شعری دربارهی مترو و ازدحام انسانی یا بیخانمانی در شهر می¬نویسد، بیانگر همین ویژگی است. 3-زبان و ساختار: زبان و ساختار شعر شهری اغلب نزدیک به زبانِ روزمره است و کمتر از آرایههای سنتی یا زبانِ کلاسیک استفاده میشود. طنز، کنایه یا انتقاد اجتماعی از ویژگیهای متداول و رایج در شعر شهری به شمار میروند. 4- فضا و محیط: فضای شعر شهری با ویژگیهای ملموس آن بهمانند کوچه، خیابان، ساختمان، کارخانه، ماشین، موبایل، نور چراغهای شهری و غیره کلاف خورده است یعنی شاعر از نشانهها و مفاهیمی استفاده میکند که بر گونهی شهر مشهود است و گاهی به تضادِ بین زندگی فردی و جمعیت شهری یا بیگانگی انسان مدرن نیز التفات و اشاره دارد. در شعر روستایی شما با فضایی سالم و صمیمی و یکپارچه تصادم دارید بهمانند مثال شاعر خورشید یا کوه و درخت و یا فضایی روستایی را صمیمانه و یکپارچه به تصویر میکشد اما در شعر شهری ممکن است جای مفاهیم عوض شود و یا واژهی خورشید یا کوه با زبانی استعاره مندتر و یا نمادی متفاوتتر ترسیم گردد و اصولاً آن خورشیدی که شاعر در روستا از آن سخن میگوید با آن خورشیدی که شاعر شهری از آن میگوید متفاوت است و علت همان شیوه و نوعِ دیدگاههایی است که باهم فرق میکنند. 5- رویکرد اجتماعی و انتقادی است. برخلاف شعر روستایی که رویکرد صادقانه و آینه وار است و شاعر خیلی نمیتواند به جامعه و مؤلفههای روستایی انتقاد و یا اعتراض کند در شعر شهری دستِ شاعر باز است و فرهنگ نقد را در شعرش به کار میبندد لذا شعر شهری اغلب رویکردی انتقادی – اجتماعی به مشکلات و چالشهای اجتماعی دارد و اصولاً مفاهیمی چون فساد فقر، بی¬عدالتی، حاشیهنشینی و حواشی زندگی را به بوتهی نقد میکشاند اما در روستا چون بافتِ اجتماع بسته و صمیمی است و تابعِ مکانیزم¬های عاطفی است چنین اتفاقی رخ نمیدهد. شاعر شهری بهجای ستایش طبیعت و تصویر سنتها و ساختار زندگی روستایی، سعی میکند به تحلیل روانی و اجتماعی انسان مدرن بپردازد. همبستگی در شهر و در بین عموم و آحاد مردم تابع یکسری مکانیزم های صنعتی و شهری است اما در روستا همگرایی و جمعگرایی و یکپارچگی رفتار وجود دارد برخلاف شهر که به فردگرایی و کار و تلاش در ادارات و صنایع شهری توجه دارد. برای مثال: فرض کنید شعری دربارهی زندگی یک کارمند می¬سرائید که در شهری بزرگ زندگی می¬کند و مدام در مترو رفتوآمد میکند، خانهای کوچک دارد و در ازدحام شهر احساس تنهایی میکند. به نمونه ذیل: شهرم خانهای کوچک است / و صبح برای گرسنگی آن / دقیقهها را میشمارم/ و چه سخت است/ آنگاهکه احساسم در زیر صندلیها مترو/ گریان است/ انگشتانم بر دستگیرههای مترو سکوت میکنند/ و کسی فریاد صندلیام را دزدیده است. این شعر هم فضای شهری را نشان میدهد و هم مسائل اجتماعی و روانی انسان مدرن را بازگو میکند. باز نمونه: هر صبح تهران پر از چشم میشود/ و صبح حروف به خیابان میریزد/ آنقدر پیر میشویم / که روی کلاغ خوابمان میبرد/ و دوباره غمها را در شب میریزیم/ مانند درختی کهبرگهایش را گمکرده است. شعر حال و هوای شهر تهران را در ساختاری شاعرانه با رویکردی انتقادی به تصویر میکشد و گویی زبانی گروتسک وار بندبند شعر را هدایت میکند. دیگر نکتهی مهم طبقهی شاعر است و اصولاً این شاعر چه نسبتی با طبقاتِ اجتماعی دارد؟ از اینکه شاعر جز طبقات اجتماعی جامعه است تردیدی نیست اما میزانِ تأثیرگذاری و جایگاهِ فرهنگی و اجتماعی آن بستگی به بافتار فرهنگی و ساختارِ اجتماعی و جغرافیایی دارد که در آن زیست میکند. توجه به حوزه شعر در شهر بیشتر از روستا مدنظر است و معمولاً در کشورهای پیشرفته مسئلهی هنر از اهمیت بیشتری برخوردار است با این تفاوت که خودِ ساختارِ فکری سیستم حاکم نیز میتواند تعیینکننده باشد. بنابراین این شاعر، بسته به دیدگاه و سوژههای خود، میتواند از هر طبقه اجتماعی باشد: اشراف، طبقهی متوسط، پاییندست یا حتی فقیر و تاریخ شعر معاصر نشان میدهد که برخی شاعرانِ شهری از طبقهی متوسط یا بالا هستند اما به مشکلات اقشار پاییندست توجه دارند اما چنین حالتی را کمتر میتوان تجربه کرد مگر این شُعرا ابتدا طبقه فقیر جامعه را تجربه کرده باشند و حتماً توجه به بافتِ یک موضوع یا سوژه ریشه در تجربهی زیسته هم دارد و در جوانبی برخی شاعران، خود تجربهی فقر یا زندگی شهری سخت را داشته و شعری با نگاه واقعی و انتقادی نسبت به جامعه میسرایند و میتوان شعرا را به دودسته تقسیم کرد. شاعرانی که ثروت روحی و روانی و ثروتِ فرهنگی دارند و از آگاهی و خودآگاهی بالایی برخوردارند که این شُعرا تابع یک موضوع یا طبقهی خاص شعر میگویند و دوم: شاعرانی که فقر روحی و روانی و فقر فرهنگی و مالی دارند و یا نوکیسه و بورژوا هستند که اینگونه شعرا در هر حالتی رویکردی اپورتونیست و کانفورمیست نسبتِ به محیطِ پیرامون خویش دارند و ممکن است هرلحظه تصمیم دیگری را بر مبنای سود اتخاذ کنند و چون بود طبقاتی ندارند بیشتر به سمت نمودهای طبقاتی حرکت میکنند و به همین خاطر در هرلحظه از حالتی به حالت دیگر که به نفعِ شان باشد درمیآیند و مدل شخصیتی آنها خود تابع مکانیزم انتقامی و جبرانی است و تابعِ نه خودآگاه بلکه ناخودآگاه خویش زیست میکنند. نکتهی مهمتر اینکه شاعر همیشه «عضو فعال» طبقهای خاص نیست بلکه بخشی از جامعه است که گاهی میتواند «بی طبقه» یا فروتن در سطح مالی باشد اما ازنظر اجتماعی و فرهنگی یک شخصیت اثرگذار محسوب میشود. در جامعه شاعر ازنظر مالی ممکن است موردتوجه کمتر قرار گیرد زیرا ارزش اجتماعی و فرهنگی او بیشتر از ارزش اقتصادی آن تعریفشده است اما باز مُعرِف این تعاریف گویا طبقه¬ی خاصی را جز«طبقهی فقیر» برای شاعر تعیین نکرده است چگونه میشود یک شاعر ارزش اجتماعی و فرهنگی داشته باشد اما به فرهنگ و دستاوردِ ادبی آن توجه نشود! چگونه میشود کارِ یک شاعر ارزش معنوی داشته باشد اما این ارزش در جایگاهِ اقتصاد قابلبحث نباشد مگر اصطلاحِ ارزش و اعتبار یک اصطلاحِ اقتصادی نیست؟! تصور میکنم هنرمند و شاعر را تعمداً یا به هر دلیلی «بی طبقه» تعریف نمودهاند و تنها طبقهای که در اصل طبقه نیست و قشر است همان شاعر است که طبقهی فقر را برای او تعیین کردهاند که البته فقر هم نمیتواند جایگاه و پایگاه هنرمند را محکم و استوار سازد؛ بنابراین مهمترین پرسشی که ذهن ما را درگیر میکند این است که: «چرا شاعر و نویسنده در ایران همیشه مشکل مالی و رفاهی دارد؟ پرسشی مهم و ریشهدار میتواند باشد و البته علت آن نیز چندلایه و چندپایه است. نخست: ماهیت اقتصادی هنر در ایران است: هنر و ادبیات در ایران کمتر بهصورت «صنعت» یا کسبوکار اقتصادی دیده میشود؛ یعنی تولید شعر یا داستان معمولاً درآمد مستقیم و پایدار ندارد. مثلاً فروش کتاب یا آثار شعری محدود است و اغلب مردم توانِ خرید ادبیاتِ غیرفرهنگی یا غیررسمی را ندارند و البته توجه به ادبیات غیرفرهنگی و مطالباتِ روزمره نیز نسبتِ به تولیداتِ فرهنگی بهتر رواج و متداول شده است و حمایت دولتی از هنرمندان و نویسندگان بسیار محدود و سلیقهای ست و گاهی پراکنده یا پروژهای است نه پروسهای و دائمی و این مهم نیز برمیگردد به عدم دمکراسی در شعر ایران که بیشتر بهجای دمکراسی به مباحثِ محدود و اعتقادی توجه میشود یعنی با سرکار آمدن یک سیستم سیاسی هنر و ادبیات و موسیقی دستخوش تغییراتی میشود و تابع همان مکانیزم-های فکری در پارفت است. دودیگر، ارزش اجتماعی در مقابل ارزش انتقادی است. در فرهنگ ایران شاعر و نویسنده بیشتر به دلیل ارزش فرهنگی و اجتماعی شناخته میشود نه صرفاً به خاطر درآمدش و اصولاً این نوع طرزِ تفکر و نگاه غلط است چون میزانِ درآمد و هزینهی یک شاعر با یک فردِ معمولی فرقی نمیکند و درواقع زیربنای هر کاری اقتصاد است. لذا آن توجه و احترامی که برای شاعر قائل هستند بیشتر معنوی است که این شیوه و روند احترام و سپاسمندی مستقیماً به پول تبدیل نمیشود؛ بنابراین یک شاعر یا نویسنده ممکن است بسیار مشهور باشد اما ازنظر مالی همچنان با چالش تصادم دارد. شهرتِ بدونِ رفاه و آرامش درواقع آسایش ذهن را تضعیف و پژمرده میکند. موردِ سوم: خود ِساختارِ بازار کتاب و شعر است. اتفاقاً برخلاف خیلی از نظراتی که میدهند و معتقدند که تیراژچاپِ کتاب در ایران پایین است بایستی گفت تیراژ نشر کتاب در ایران بالاست و چاپ و نشر هم به شکل خصوصی و گران و هم بهصورت عمومی انجام میگیرد و چهبسا که هرساله در نمایشگاه کتاب چه کتابهایی که به فروش بالا میرسد اما نکته اینجاست که نخست فروش کتاب حالتی مافیایی دارد در ثانی بیشتر به کتابهایی که در راستای پارادایم فکری متداول در جامعه که زیر سلطهی سیستم حاکم فعالیت میکنند توجه میشود و از سویی دیگر میدانی برای نویسندگان و شعرای بیبضاعت تعریفنشده تا که کتاب خود را به چاپ برسانند و اگر هم کتابی منتشر میشود از تبلیغ و توزیع اصولی برخوردار نیست و درمجموع نویسندهی بیبضاعت بدهکار میشود و دیگر انگیزهی نوشتن را هم از دست میدهد چراکه مهمترین مسئله برای نویسنده تولید و چاپ کتابش هست که اگر روند خوبی را طی نکند منبعد در ساختمان شخصیتی آن تأثیر مخرب خواهد گذاشت. نویسندهی بیبضاعت وقتی کتابی را چاپ میکند چون به رانتی وصل نیست یارای توضیح و فروش کتاب را ندارد و چون درآمد ثابتی ندارد مقروض میشود. لذا چاپ و نشر در ایران به دو بخش تقسیم میشود یکی نشرِ انواع کتاب که ریشه در مافیا دارد و پشتکار افراد دلال و ثروتمند ایستادهاند و این نوع نشر و توزیع فرهنگ بیشتر فرمالیته و تبلیغاتی ست و دوم عدم چاپ و نشر کتابهایی است که پرمحتوا و مؤثرند اما نویسندگان توان چاپ آنها را ندارند و بهمرورزمان به فراموشی سپرده میشوند و اگر هم با هزار تلاش و زحمت طاقتفرسا کتابی به چاپ برسد توزیع و پخش عادلانه نمیشود و هرگز قدرت جامعهپذیری را در جامعه به دست نمیآورد و به دلیل همین عدم تبلیغ درستوحسابی، کتاب جایگاه خود را کسب نمیکند. دیگر مهم جامعه و فرهنگ مصرف است. اصولاً مردم ایران برای کتاب و شعر هزینه نمیکنند اما بهراحتی طلا، ساعت، لباس و خوراکی میگیرند و یک کیلو میوه را به خرید یک کتاب مفید ترجیح میدهند و به همین خاطر است که آمار مطالعه ما ایرانیان پایین است و جامعه¬ای که نمیخواند و نمینویسد خود واقعی ندارد. از جهاتی دیگر، خرید ادبیات برای لذت یا فرهنگ عمومی است نه سرمایهگذاری یا درآمد که شوربختانه عموم مردم بامطالعه اغیار شدند! بنابراین بازار داخلی محدود و فاقد پویایی اقتصادی کافی برای تأمین درآمد ثابت هنرمندان است. نکتهی دیگر: رویکرد دولت و نهادهای فرهنگی است. حمایت دولتی صرفاً به شکل جشنواره، فستیوال، جایزهها یا پروژههای کوتاهمدت است نه حقوق ثابت یا بیمهی کامل و چنین نگاهی به هنرمند خود میتواند انگیزه و حتی انگیزش نویسنده یا شاعر را نسبتِ به فعالیت خویش تقلیل و تضعیف نماید؛ بنابراین همین رفتار مقطعی و نامناسب با نویسندگان و شُعرا خود عاملی ست تا که اینان مجبور باشند علاوه بر هنر، شغل دیگر داشته باشند تا زندگی خود را تأمین کنند و اصولاً هنرمندی که هنر را در اولویت نخست قرار ندهد هرگز به معنای واقعی هنرمند نخواهد شد. یک هنرمند بایستی فارغ از اعتقاد و بینش آن به هنرش توجه شود و کاملاً فضای هنرنمایی آن در یک جامعه فراهم شود. برای هر هنری باید «فضایی مناسب» تعبیه شود تا که آن هنر به شکوفایی برسد و نکتهی پایانی میتواند «پیامد» باشد. پیامد به این معنا که بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی بهطور همزمان چند کار را انتخاب میکنند. برای مثال: معلم، مترجم، روزنامهنگار یا شاغل در بخشهای دیگر هستند که این مسئله باعث میگردد تا که تمرکز کامل روی هنر کمتر شود و گاهی کیفیت و تولید نیز محدود میشود. لذا خود ِاین مسئله نیز ریشه در توجه کمتر به نفس هنر است که هنرمندان چندشغله میشوند و این چندصدایی خود باعث میشود تا که «تکصدایی» هنر به حاشیه برود.
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
