شخصیت‌پردازی در داستان "مشت بر پوست"
اثر هوشنگ مرادی‌کرمانی
دکتر حسین خسروی / مژگان کیوانی


شخصیت‌پردازی در داستان نویسنده : حسین خسروی / مژگان کیوانی
تاریخ ارسال :‌ 14 آذر 95
بخش : اندیشه و نقد

شخصیت‌پردازی در داستان

"مشت بر پوست"

اثر هوشنگ مرادی‌کرمانی

دکتر حسین خسروی*

مژگان کیوانی**

 

 

چکیده

 

    هوشنگ مرادی‌کرمانی از مشهورترین نویسندگان کودک و نوجوان در دوره‌معاصر است.کتاب‌های او تاکنون جوایزگوناگونی را در جشنواره‌های مختلف دریافت کرده است. داستان مشت بر پوست او درباره کودکان، فقر آنان و محرومیت‌های اجتماعی‌شان نوشته شده است.او با تمرکز بر زندگی قهرمان داستان در عین برجسته کردن برخی از موارد، این نکته را بیان می‌کند که گویا زندگی فردی از قبل مرور شده و به شکل داستان در آمده است.

   در این داستان از توصیف،نام وگفتگو در پرداخت شخصیت‌ها استفاده شده است. شخصیت‌ها و شیوه‌ی توصیف آن‌ها بیانگر ضعف و قدرت یک نویسنده است که مرادی‌کرمانی بابیانی ملموس و قابل درک و به دور از حاشیه از عهده‌ی آن به خوبی برآمده است.مرادی‌کرمانی از توصیف مستقیم درپرداخت شخصیت‌ها بیش‌ترین بهره را برده است.در این مقاله کوشیده‌ایم تا ضمن معرفی تمامی شخصیت‌ها،شیوه‌های شخصیت‌پردازی موجود در داستان مورد نظر را مورد بررسی قرار دهیم.

 

 

کلیدواژه‌ها : هوشنگ مرادی‌کرمانی، مشت بر پوست، انواع شخصیت،شخصیت‌پردازی

 

مقدمه

هوشنگ مرادی‌کرمانی در شانزدهم شهریور ماه 1323 در روستای سیرچ از توابع بخش شهدادکرمان به دنیا آمد. نام پدرش کاظم و نام مادرش فاطمه بود.زندگی‌اش در سختی، تنگدستی و فقدان مادر گذشت. تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش آغاز کرد. دوره‌ی متوسطه را در کرمان و تحصیلات دانشگاهی خود را در تهران گذراند و در رشته‌ی زبان انگلیسی موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. نویسندگی را از سال 1339 با همکاری رادیو کرمان آغاز کرد و بعد، این فعالیت را در تهران ادامه داد. در سال 1347 نخستین داستانش با عنوان «کوچه‌ی ما خوشبخت‌ها» که طنزآمیز بود، در مجله‌ی«خوشه» منتشر شد. داستان‌های او به زبان‌های گوناگون از جمله: فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی ‌استانبولی، هندی و... ترجمه شده‌اند. او با ملوک بهروز نویسنده‌ی رمان‌های«مرا نرگس صداکن» و «عطر یاس‌های وحشی» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های: هومن (1357) و بیژن (1359) و یک دختر به نام گلرخ (1361) است.

«هوشنگ مرادی‌کرمانی در حال حاضر عضو شورای عالی مرکز کرمان‌شناسی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و هم‌چنین مدرس دانشگاه است. جوایزی که به او اهدا شده است بدین قرار است: دریافت جایزه از جشنواره‌ی فیلم فجر، دریافت جایزه از انجمن حمایت از حقوق کودکان، دریافت جایزه از ستاد بزرگداشت مقام معلم- دریافت لوح سپاس یونیسف (صندوق کودکان سازمان ملل متحد) - نویسنده برگزیده‌ی هیأت داوران جایزه‌ی جهانی هانس‌کریستین اندرسن»(قوکاسیان 1384: 251-252) .

آثار هوشنگ مرادی‌کرمانی به قرار زیر است:

الف- آثار داستانی

1- کوچه‌ی ما خوشبخت‌ها (1347) مجله‌ی خوشه2- من غزال ترسیده‌ای هستم (1351) 3- آب انبار (1391) انتشارات معین 4- معصومه (مجموعه داستان 1349-1350) 5- قصه‌‏های مجید (مجموعه 38 داستان ۱۳۵۸) انتشارات سحاب 6-بچه‌‏های قالیبافخانه (۱۳۵۹) انتشارات سحاب 7- نخل (رمان ۱۳۶۱) انتشارات سحاب 8- چکمه (۱۳۶۱) 9- داستان آن خمره (۱۳۶۸) انتشارات سحاب 10- مشت بر پوست (۱۳۷۱) انتشارات توس 11- تنور (مجموعه داستان ۱۳۷۳) انتشارات پروین و معین 12- پلوخورش(1386) انتشارات معین 13- مهمان مامان (۱۳۷۵) انتشارات معین 14- مربای شیرین (۱۳۷۷) انتشارات معین 15- لبخند انار (مجموعه داستان1378) معین 16- مثل ماه شب چهارده (1381-1382) انتشارات معین 17- نه تر و نه خشک (1382) انتشارات معین

 ب- زندگی‌نامه‌

 شما که غریبه نیستید (1384) انتشارات معین

 

ج- فیلمنامه و نمایشنامه

1- کاکی 2- تیک­تاک 3-­کیسه‌ی برنج 4- کبوتر توی کوزه 5- پهلوان و جراح 6- مأموریت

د- فیلم

بعضی از داستان­های این نویسنده به فیلم سینمایی یا مجموعه­ی تلویزیونی تبدیل شده است:

1- داستان صنوبر (محصول کشور افغانستان1366)

2- قصه‌های مجید(یک سریال تلویزیونی و سه فیلم سینمایی، به کارگردانی کیومرث پوراحمد1369-1372)

3- خمره (فیلم سینمایی، کارگردان ابراهیم فروزش1370)

4- چکمه (فیلم سینمایی، کارگردان محمد علی طالبی1371)

5-مهمان مامان (فیلم سینمایی، به کارگردانی داریوش مهرجویی1382)

6- تنور (فیلم سینمایی، کارگردان محمد علی طالبی1376)

7- مثل ماه شب چهارده (یازده قسمت سریال تلویزیونی، یک فیلم سینمایی، به کارگردانی محمدعلی طالبی1384)

8- مربای شیرین (فیلم سینمایی، کارگردان مرضیه برومند1379)

 

خلاصه‌ی داستان

مشت بر پوست؛ داستان بلند نوجوانان، ماجرای کودکی به نام موشو است که از کودکی روی شانه‌های پدر می‌نشست و به همراه او برای امرار معاش در کنار غم و فقری که داشتند، شعرهایی را با تنبک زدن و خواندن اجرا می‌کردند. او تنبک زدن را از پدر آموخته بود، اما در جامعه و نزد افراد مورد قبول نبود و برخوردهای مردم با او دردناک، ناپسند و تحقیرآمیز بود. از طرف افراد، مورد طعن، سرزنش، دشنام و تمسخر قرار می‌گرفت و او را مطرب، لوطی و رقاص می‌دانستند. ماجرای دعوت شدن او برای خواندن و تنبک زدن در یک عروسی و ماجراهای خفت بار دیگر، سبب دگرگونی او شد. موشو با پیدا کردن کار در آسیاب، تنبک زدن به همراه نواختن تار به کمک اسماعیل خیاط و با پخش شدن آن از رادیو، توانست موفق شود و به زندگی خود رنگی تازه بخشد.

 

1)شخصیت- شخصیت‌پردازی

«به آدم‌هایی که توی داستان حضور دارند و کلیه حوادث به خاطر آن‌ها یا توسط آن‌ها رخ می‌دهد شخصیتمی‌گویند»(اسماعیل‌لو،70:1384). «شخصیت شبه شخصی است تقلیده شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده بدان فردیت و تشخص بخشیده است»(براهنی249:1362).

هرکدام از آدم‌های موجود در هر داستان؛ بیانگر فکر،عقیده،ارزش و دیدگاه نویسنده نسبت به محیط خود است به گونه‌ای که گاه می‌توان دید که از همان منظر نگارنده آن توصیف می‌شوند. شخصیت‌ها به کمک هنر نویسنده جزء عامل مؤثری در جذب مخاطب‌اند که با در کنارهم قرار گرفتن می‌توانند در سرنوشت یکدیگر اثرگذار باشند.

«نویسنده در طول داستان شکل، قیافه، رفتار و نوع پوشش شخصیت‌های داستان را با توجه به شرایط حاکم  بر داستان نشان می‌دهد یا راجع به آن‌ها حرف می‌زند، به این کار شخصیت‌پردازی می‌گویند»(اسماعیل‌لو71:1384).«شخصیت‌پردازی فرآیندی است که به کار بازشناختن می‌آید. نامیدن قهرمان با اسم خاص نمایانگر ساده‌ترین عنصر سرشت نماست» (تودوروف326:138) .

 

2)انواع شخصیت‌ها :

«شخصیت ایستا: شخصیت‌های ایستا در طول داستان متحول نمی‌شوند گرچه ممکن است جامع هم باشند»(مستور35:1379).«شخصیتی است که از اول تا آخر داستان تحولی در رفتارش روی نمی‌دهد؛یعنی همان‌طور می‌ماند که در ابتدای داستان بود»(پرین1387: 55). 

«شخصیت پویا: شخصیت‌های داستانی پویا در طول داستان رشد می‌کنند و درمقابل حوادث داستان عکس‌العمل نشان می‌دهند»(آرتور سی‌کلارک و دیگران114:1378).

شخصیت فرعی:«شخصیت‌های فرعی؛ می‌توانند هم آنی و هم رو به رشد باشند، با اینکه نقش خاص آن‌ها در داستان،تقویت نقش شخصیت اصلی است.به علاوه به میزانی که در داستان شخصیت اصلی و نیز داستان مجزای خود سهم دارند رشد و نمو می‌کنند»(بیشاب1382: 233).

شخصیت قراردادی:«این شخصیت‌ها افراد شناخته شده‌ای هستند که مرتباً در نمایشنامه‌ها و داستان‌ها ظاهر می‌شوند و خصوصیتی سنتی و جا افتاده دارند»(میرصادقی1376: 99).

شخصیت اتفاقی:گذرا و و حضور اتفاقی دارند و بر شکل‌گیری اثر تأثیری ندارند.

 

3) شخصیت‌های داستان مشت بر پوست

«شخصیت اصلی‌ در داستان‌های مرادی‌کرمانی همیشه از نوع رمانس و اسطوره نیست، حتی گاهی پایین‌تر و گاهی نیز هم‌سطح نویسنده است. یکی از موفق‌ترین موارد ایجاد هماهنگی نظم و نثر برای معرفی شخصیت و فضا در اثر اندوهبار مشت بر پوست است» (سلاجقه53:1380). داستان از دید سوم شخص او و به وسیله‌‌ی نویسنده روایت می‌شود و راوی خود اوست: «موشو خوب تنبک می‌زد. از پدرش یاد گرفته بود.تنبک سنگین نبود، اما بزرگ بود. روی زانو، توی بغلش درست جا نمی‌گرفت. دست‌هایش کوچک بود، انگشت‌هایش بلند بود، از بس کشیده بودشان تا به تنبک برسد» (مرادی‌کرمانی1388: 11). این داستان نیز مانند: خمره، مهمان مامان، بچه‌های قالیبافخانه و ... لحظه‌های دردناکی از فقر و تنگدستی را نشان می‌دهد. فضای اثر تراژدی است و بر عاطفه‌ی خواننده تأثیر می‌گذارد. صحنه‌های پارادوکسیکال و متناقضی در داستان وجود دارد؛ یعنی نویسنده در کنار فقر و غم، شادی و آواز خواندن را به تصویر کشیده است و شادی و غم را با هم همراه کرده است. در واقع نویسنده این مطلب را بیان می‌کند که غم‌ها پایدار و خوشی‌ها زودگذرند. برای نمونه، در داستان، آن‌جا که موشو در آسیا کار پیدا می‌کند، خوشحال و راضی به کار خود ادامه می‌دهد تا وقتی که به طور ناگهانی آسیا خراب می‌شود و او از ترس فرار می‌کند و مردم حرف‌های نادرستی درباره او می‌زنند که لوطی به درد این کار نمی‌خورد و شادی او تبدیل به غم می‌شود، در جای دیگر نیز وقتی که اجازه تنبک زدن نداشت برای کمک به مادر به قبرستان می‌رفت و سرقبرها آب می‌ریخت، مردمی که آن‌جا می‌آمدند راضی نبودند که یک مطرب سر قبر آن‌ها فاتحه بخواند و آب بریزد، بنابراین او را تحقیر می‌کردند و او دچار سرخوردگی می‌شد. تمامی این صحنه‌ها درایجاد یک فضای اندوهبار و تأسف برانگیز نقش دارند و سبب اثر گذاشتن بر احساسات و عواطف خواننده می‌شوند. نویسنده گویی لحظه به لحظه‌ی داستان رادرک کرده و به نوعی با آن زندگی کرده است. شخصیت‌های ‌داستان ساده و طبیعی‌اند و همگی در بستر یک جامعه و در اجتماع حضور دارند به گونه‌ای که مخاطب به راحتی می‌تواند خود را در آن نقش قرار دهد. همه‌ی شخصیت‌ها در یک چیز مشترک‌اند و آن فقر است که در سرتاسر فضای داستان وجود دارد و تردیدی که اجتماع نسبت به شخصیت اصلی داستان (موشو) دارد، تا جایی که موشو  این تردید را نیز نسبت به خود پیدا می‌کند. این داستان در عالم واقعیت، خواننده را به یاد بچه‌های کار می‌اندازد که با تمام محرومیت‌ها و تهاجم‌ها روبرو‌اند، اما چون این داستان آموزنده و برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است به طبع پایانی خوش دارد.

 

4)شخصیت‌های ایستا درداستان مشت بر پوست

4-1)مادر موشو(شخصیت فرعی):

مادر موشو؛ هاجر نام دارد که از طریق آب ریختن روی قبرها در قبرستان امرار معاش می‌کند. زنی سر و زبان‌دار است که نمی‌گذارد حقش پایمال شود و سعی در دور کردن موشو از تنبک زدن و لوطی‌گری دارد. او دلسوز موشوست، به قول خودش نمی‌خواهد موشو مثل پدرش بدبخت و بیکار بار بیاید. هاجر از شخصیت‌های فرعی داستان است که شخصیتی ایستا و ساده دارد و در طول داستان تغییری نمی‌کند.

4-2)مشهدی اکبر آسیابان(شخصیت فرعی):

آسیابان؛ پیرمردی دلسوز،مهربان و باگذشت است که از راه آسیاب کردن گندم و جو امرار معاش می‌کند. در داستان جزء شخصیت‌هایی است که به گفته‌ی خود موشو در حق او پدری کرده است و بر خلاف نظر همه مردم آن منطقه به او کار داده و اجازه داده است تا او درس و موسیقی را در کنار هم ادامه دهد. فرزندی نداشته و به دلیل اینکه شاگردش به سربازی رفته جعفر(موشو) را مثل پسر خود می‌داند و دوست دارد که پیش او بماند،او را تنها نگذارد. او بر خلاف همه موشو را بسیار دوست داشت.

4-3)اسماعیل موسی‌زاده (شخصیت فرعی):

اسماعیل موسی‌زاده با گفته‌های خودش وارد داستان می‌شود به این صورت که بهترین خیاط شهر بوده و به علت کم‌سو شدن چشم‌هایش و بی‌پول شدن دیگر نتوانسته به کار خود ادامه دهد. از شخصیت‌های فرعی است که در سرنوشت موشو بسیار ثأثیرگذار بوده است. او مردی فقیر، اما با صبر و حوصله و مهربان است که خیرش به همه می‌رسد. او تار زدن را بدون هیچ دستمزد و منتی به موشو یاد می‌دهد و تجربیات خود را در اختیار موشو قرار می‌د‌هد تا او راه درست رفتن را یاد گیرد. اسماعیل خیاط شخصیتی است که بسیار خوب و مثبت در داستان ظاهر شده و تنها کسی است که بعد از پدر، موشو را به فراگرفتن موسیقی تشویق کرده است، اما به صورت معقول و عامه‌پسند.

4-4)حسن پاسبان(شخصیت فرعی):

پاسبان کلانتری و جزءشخصیت‌های فرعی است. خود نیز شعر می‌گوید و از نوازنده‌ها بدش نمی‌آید. او به موشو کمک می‌کند تا بیکار نباشد و بتواند تنبک بزند، اما دلش نیز برای موشو می‌سوخت و دوست نداشت که تنبکی و گدایی کند، دوست داشت سر کار خوبی برود، بنابراین هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای او انجام می‌داد.

4-5)پدر موشو(شخصیت اتفاقی):

پدر موشو نقش خاصی در داستان ندارد و جزء شخصیت‌های اتفاقی است که فقط نام او در داستان ذکر شده است. حضوری در داستان ندارد و در همان آغاز داستان به سرعت از صحنه‌ی اصلی خارج می‌شود و فوت می‌کند، اما از حرف‌های مادر و راوی داستان معلوم می‌شود که پدر تریاک می‌کشیده و از تنبلی تنبک می‌زده است. راوی، در آغاز داستان به این نکته اشاره می‌کند که پدر؛ موشو را بر شانه‌های خود می‌گذاشته و در بازار شهر آواز می‌خوانده و تنبک می‌زده است.

4-6)هاشم(شخصیت اتفاقی):

پسری است با پوستی تیره،پوسته پوسته شده، قدی کوتاه که کلاه پشمی سرش می‌گذارد. آبریز سر قبرها و جزء شخصیت‌های اتفاقی است.

4-7)عباس کبابی(شخصیت اتفاقی):

این شخصیت در داستان، فوت کرده است، حضوری ندارد و تنها درباره‌ی سخنان او به موشو مبنی برسختی کارش و کار کردن در کبابی،سخن به میان آمده است. عباس کبابی با این توصیفات: سبیل درشت چشم‌های تنگ و بینی کوچک در داستان معرفی می‌شود.

4-8)آقاعلی مسگر(شخصیت اتفاقی):

شاگرد مسگر است که بعد از فوت استادش صاحب دکان می‌شود و با دختر او ازدواج می‌کند. هیکلی ریزه و کوچک دارد. از شخصیت‌های اتفاقی داستان و جزء افرادی است که با شرح شغل خود و سختی‌های‌ آن؛ موشو را راهنمایی و نصیحت می‌کند.

4-9)علی آقا لباس فروش:

لاغر و قد بلند است. موشو برای مدتی نزد علی آقا به سفارش حمامی(یکی از شخصیت‌های داستان)کار می‌کند که لباس فروشی دارد. بیشتر مشتری‌هایش هم روستایی‌ها و کارگرهای قالی‌باف اند.

4-10)حسن مهریزی(شخصیت اتفاقی):

در داستان فقط اشاره کوتاهی آن هم به نام او شده است. در پرورش ذوق موشو نقش داشته ودر برنامه‌ای که در رادیو برای معرفی موشو پخش می‌شود را او هماهنگ کرده است.

4-11)رخساره(شخصیت اتفاقی):

چشم‌های درشت و سیاه دارد. دختری است که موشو به او علاقه دارد و هروقت ازجلوی آسیا می‌گذشت موشو برای او تنبک می‌زد و می‌خواند.

4-12)صولتی(شخصیت اتفاقی):

مدیر سینما و آدمی چاق و قدکوتاه است.

4-13)حمامی(شخصیت اتفاقی):

نام شخصی است که در حمام عمومی شهر کار می‌کند و از زمانی که موشو بچه بوده به همراه پدر به آنجا می‌رفته است. حمامی از تنبک زدن موشو لذت می‌برده است.

 

5)شخصیت پویا در داستان مشت بر پوست:

5-1)موشو:

داستان به شکلی مبهم آغاز می‌شود، به گونه‌ای که در ابتدا معلوم نیست که توصیف‌ها، چه شخصیتی را شرح می‌دهند و خواننده دچار نوعی سردرگمی است.تاجایی که مشخص می‌شود که این مقدمه، برای توصیف غیر مستقیم شخصیت اصلی (قهرمان داستان)؛ یعنی جعفر رضانژاد است که موشو نام مستعار اوست. به طورکلی زندگی او دو دوره است:1) دوره کودکی که بر شانه‌های پدر می‌نشست و به همراه او در بازار و کوچه‌ها می‌زدند و می‌خوانندند 2) دوره نوجوانی و بعد از مرگ پدر که او هم چنان کار پدر را ادامه می‌دهد تا زمانی که در آخر داستان با پیداکردن شغل و شناخت استعداد خود دچار تحول درونی می‌شود و در اجتماع برای خود اعتبار و ارزش کسب می‌کند. موشو از لحاظ مرتبه‌ی اجتماعی پایین‌تر از نویسنده است و شخصیتی پویا و همه جانبه دارد که با تحقیر و تمسخر جامعه به خود می‌آید و با اراده، در آسیاب نزد مشهدی اکبر آسیایان مشغول به کار می‌شود تا خلاف تصور همه را ثابت کند. موشو دوازده سال دارد، کوچک و لاغر اندام است، در یک خانه‌ی کوچک و قدیمی با مادرش زندگی می‌کند و چون بچه‌ها در مدرسه او را مسخره می‌کردند، مدرسه را رها کرده و دوستی هم نداشته و یار و همراه او تنبکی بوده که بعد از فوت پدر به او رسیده است. او نیز راه پدر؛ یعنی تنبک زدن و آواز خواندن را ادامه داده و از این راه امرار معاش می‌کند.  موشو دچار نوعی کشمکش درونی است: از یک طرف فشار اجتماع که او را درون خود نمی‌پذیرد که با تحقیر و تمسخر او و با نسبت دادن القابی چون: موشو تنبکی، لوطی و مطرب او را آزار می‌دهد، طرف دیگر مادر اوست که با تنبک زدن او مخالف است و آن را عامل بدبختی او می‌داند، طرف دیگر خود موشوست که عاشق تنبک زدن است و انگشت‌ها و روحیه‌ی او با هیچ کار دیگری جز آن سازگاری ندارد. او با شروع هر کاری به سرعت آن را رها کرده و چون محدود در دنیای خود است، رها کردن تنبک برای او دشوار است تا این‌که در آخر داستان هر دو؛ یعنی تنبک زدن و کار مناسب را در کنار هم انتخاب می‌کند و در مورد خود به باورپذیری می‌رسد. «شخصیت‌های اصلی همیشه رو به رشد هستند،آن‌ها دائم رشد می‌کنند و بعد در انتهای رمان تبدیل به شخصیت‌های کاملی می‌شوند»(بیشاب1382: 232).

انواع شخصیت‌های داستان مشت بر پوست در جدول زیر نشان داده شده است:

 

شخصیت اصلی

شخصیت

فرعی

شخصیت

اتفاقی

شخصیت         ایستا

شخصیت     پویا

شخصیت قراردادی

مثبت

منفی

موشو

مادر موشو

مشهدی اکبرآسیابان

اسماعیل موسی‌زاده

حسن پاسبان

پدرموشو

هاشم

عباس کبابی

آقاعلی مسگر

رخساره

علی آقا لباس‌فروش

صولتی(مدیرسینما)

حسن مهریزی(شاعر)

تمامی شخصیت‌ها به جزء موشو جزء شخصیت‌های ایستااند.

موشو

تمامی شخصیت‌ها قراردادی‌اند.

موشو

آسیابان

حسن پاسبان

مادر موشو

حسن مهریزی

رخساره

حمامی

علی آقا لباس‌فروش

آقا علی مسگر

هاشم

صولتی

پدر موشو

 

 

 

6)شیوه شخصیت‌پردازی در داستان مشت بر پوست:

«نویسنده ممکن است برای شخصیت‌پردازی در داستان از سه شیوه استفاده کند:

1)ارائه صریح شخصیت‌ها با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم 2)ارائه شخصیت‌ها از طریق عمل آن‌ها با کمی شرح و تفسیر یا بدون آن. در رمان نیز از طریق اعمال و گفتار شخصیت‌هاست که خواننده به ماهیت آن‌ها پی می‌برد.  3)ارائه درون شخصیت بی‌تعبیر و تفسیر به این ترتیب که با نمایش عمل‌ها و کشمکش‌های ذهنی و عواطف درونی شخصیت‌ خواننده غیر مستقیم شخصیت را می‌شناسد»(میرصادقی1376: 91-87).

 

6-1)توصیف

نظریه‌پردازان داستان دوشیوه‌ی عمده برای شخصیت‌سازی عنوان کرده‌اند: شخصیت سازی مستقیم و غیر مستقیم

6-1-1)شخصیت‌سازی مستقیم: در این شیوه نویسنده شخصیت‌ها را بدون واسطه معرفی می‌کند و ویژگی‌های ظاهری یا درونی آن‌ها را از دید خود بیان می‌کندو خواننده را این‌گونه با شخصیت‌های داستان آشنا می‌کند.

6-1-2) شخصیت‌سازی غیرمستقیم: نویسنده با بیان جزئیات بیشتر درباره شخصیت‌ها سعی در معرفی آن‌ها به مخاطب خود دارد و خواننده نیز از این رهگذر با چیدن جزئیات در کنار یکدیگر به یک شناخت کلی از شخصیت‌ها می‌رسد(رک.اخوت1371: 141-142).

نمونه‌های توصیف مستقیم:

موشو: «دست‌هایش کوچک بود.انگشت‌هایش بلند بود.حرکت‌های تند و چابک دست و بازو و انگشت‌هاش روی پوست صاف و کشیده‌ی تنبک غوغا می‌کرد».(مرادی‌کرمانی1388: 11).

هاشم: «اسمش هاشم بود،قد کوتاه.صورت و گردنش زیر آفتاب داغ، قهوه‌ای و پ.سته پوسته شده بود.کلاه پشمی مسخره‌ای گذاشته بود سرش»(همان:19).

سید: «ریش مشکی و چشم‌های مخملی، نگاه ساده  مهربانش را بارها دیده بود»(همان:60).

گاه در داستان به توصیفاتی بر می‌خوریم که نویسنده ضمن توصیف آن شخصیت از تشبیهاتی نیز استفاده می‌کند و به این صورت تصویر دیگری از شخصیت ارائه می‌شود و او را به گونه‌ای معرفی می‌کند.

موشو:«کله‌ی کوچولو،گوش‌های بزرگ،پوزه‌ی باریک،چشم‌های ریز و نگاه تیزش عین موش بود.دهانش مثل موش مدام می‌جنبید.این بود که موشو صدایش می‌کردند»(همان:9).

نمونه توصیفات غیر مستقیم:

مرادی‌کرمانی در توصیفات غیرمستقیم فضا را به گونه‌‌ای آماده می‌کند که با توصیفاتی کم و بیش مبهم و مقدمه‌چینی درباره‌ی آن شخصیت او را کم‌کم به خواننده می‌شناساند.

داستان به شکلی مبهم آغاز می‌شود، به گونه‌ای که در ابتدا معلوم نیست که توصیف‌ها، چه شخصیتی را شرح می‌دهند و خواننده دچار نوعی سردرگمی است.تاجایی که مشخص می‌شود که این مقدمه، برای توصیف غیر مستقیم شخصیت اصلی داستان؛ یعنی موشو است

«فقط کله‌ها.فقط کله‌ها را می‌دید.کله‌ها از دور،از ته بازار می‌آمدند واز کنارش رد می‌شدند.تا چشم کار می‌کرد کله بود. همه جور کله‌ای؛طاس،پرمو،کم مو،با کلاه، بی‌کلاه... کله‌‌های پیچیده توی چادر،چارقد،چارقدهای ابریشمی... گاه کله‌ای پیش می‌آمد،دستی بالا می‌آمد و سکه‌ای می‌گذاشت کف دست پدر... موشو آن بالا روی شانه‌های پدر نشسته بود»(همان: 7).

از توصیفات زیر معلوم می‌شود که مادر موشو آبریز سر قبرها در قبرستان است که در ادامه‌ی جملات مشخص می‌شود:

«دم اتاق چند تا بشکه بود.بشکه‌ها تا کمر توی خاک و سیمان بودند.توی بشکه‌ها آب بود که مادر می‌برد و می‌ریخت روی قبرها»(همان:17).

«عکس زنی موبورکه دستش را روی پیشانیش گرفته بود و از شدت درد به خود می‌پیچید... مردی دست بر کمر گرفته بود و درد می‌کشید.از درد تا شده بود و بالای سرش شیشه‌ای پماد بود... چند تا عکس بچه سرخ و سفید... دکتری توی عکس با روپوش سفید و موهای صاف و بلند، عینک و گوشی معاینه به گردن ،موشو را نگاه می‌کرد... موشو توی زیرزمین داروخانه،میان کارتون‌های دارو نشسته بود»(همان:40).

6-2)نام:

مرادی‌کرمانی صفت یا ویژگی را با شخصیت همراه می‌کند و به این ترتیب به نوعی هم تصویری از آن شخصیت ارائه می‌دهد و هم دید جامعه را با آن همراه می‌کند.

«پاسبان نوشت«جعفر رضانژاد» معروف به «موشو» و لبخند زد: موشو هم به‌ات می‌گویند،همه می‌شناسنت»(مرادی‌کرمانی1388: 13).

همان‌طوری که نویسنده در داستان بیان کرده است به دلیل آنکه دهانش مثل موش مدام می‌جنبید،او را موشو صدا می‌کردند و همراه با این اسم، صفت «تنبکی»،بچه لوطی هم در داستان بیان شده است.

6-3)گفتگوی دو طرفه

«گفتگو در داستان نیز یکی از عناصر مهم است .پیرنگ را گسترش می‌دهد، درون‌مایه را به نمایش می‌گذارد و شخصیت‌ها را معرفی می‌کند»(میرصادقی1376: 319).

در پایان داستان در گفتگویی که موشو با رادیو دارد ضمن معرفی کامل موشو، مخاطب با شخصیت دیگری که از آغاز داستان معرفی نشده و ویژگی های او آشنا می‌شود.

- من جعفر رضانژاد کارگر آسیا هستم، ضمنا تنبک هم می‌نوازم و شب‌ها هم درس می‌خوانم.

- چند سال دارید آقای رضانژاد؟

- پانزده سال

- ممکن است بفرمایید چه کسانی در پرورش ذوق شما نقش داشته‌اند؟

- آقای حسن مهریزی که شاعر هستند و این برنامه را هم ایشان ترتیب دادند. بعد آقای اسماعیل موسی‌زاده که با تار مرا همراهی کردند و استاد من هستند. استاد مشهدی اکبر آسیابان که درحق من پدری کردند(مرادی‌ کرمانی1388 :99).

در ابتدای داستان نیز مخاطب با اسماعیل موسی‌زاده(خیاط) آشنا می‌شود.

گفتگوی موشو با اسماعیل موسی‌زاده:

- این جوری نگاهم نکن من بهترین خیاط این شهر بودم. مریض شدم، چشم‌هایم کم‌سو شد، دکانم را فروختم و خرج بیماریم کردم.

 - دیگرتنبک نمی‌زنی؟

- نه

- حیف است. پنجه‌ات خوب است.

گفتگوی موشو با مادرش:

- خودش وقتی می‌نشیند با آن سن و سال جلوی این و آن تار تو بغلش می‌گیرد و دلینگ دلینگ می‌زند خجالت نمی‌کشد؟

- مگر تار می‌زند؟

- بله خیال می‌کند ما نمی‌دانیم. زنش از دستش جگرش خون است(همان:26-27).

 

نتیجه‌گیری

داستان‌های مرادی‌کرمانی ریشه در زندگی او دارند.زبان در داستان‌های اوساده،روان و زود فهم است چراکه ارتباط با مخاطب هدفی است که او آن را مد نظر داشته است.

شخصیت‌های موجود در داستان ‌های او برگرفته از اجتماعی‌ست که او نیز در آن زندگی می‌کند،واقعیت‌هایی‌که پیرامون یک محور مشخص است. شخصیت‌هایی که از فرهنگ و زندگی همین مردم و متناسب با روزگار خود آن‌هاست به گونه‌ای که خوبی و بدی در کنار هم قرار می‌گیرند. بیشتر شخصیت‌های موجود در داستان-حتی قهرمان داستان- بیانگر طبقه‌ی عامی از جامعه‌اند که در ارزش‌گذاری تفاوتی با هم ندارند. مرادی‌کرمانی در پردازش شخصیت‌ها از شیوه‌های شخصیت‌پردازی مانند: توصیف(مستقیم،غیرمستقیم)،گفتگو(گفتگوی دوطرفه) و نام، بهره گرفته است.در این داستان با توجه به این موضوع آن، که برای کودکان و نوجوانان نگارش شده است شخصیت‌ها، توصیفات ساده و بدون پیچیدگی‌اند‌. بنابراین نویسنده از توصیف مستقیم بیشترین استفاده را کرده است تا مخاطب به راحتی بتواند به صفات و ویژگی‌های شخصیت‌ها پی ببرد.فقر محور اصلی زندگی شخصیت‌های داستان است. در گفتگوی دوطرفه نیز در بیشتر موارد با شخص دیگری در داستان روبرو می‌شویم. با نظر به اینکه تمامی شخصیت‌ها با حرفه و شغل‌شان معرفی می‌شوند. در شخصیت‌پردازی از طریق نام به توصیفات ظاهری و صفت آن شخصیت اهمیت داده است.

در نگاهی کلی به آثار وی، علت موفقیت اودر تألیف داستان‌هایش را می‌توان در این موارد دانست:

1)تحقیق و آگاهی لازم برای نگارش داستان‌های خود، برای نمونه او برای نگارش یکی از داستان‌های خود به نام«بچه‌های قالیبافخانه» از نزدیک از کارهای کارگاه قالیبافی یادداشت برداری کرده است.

2)غم‌های پایدار و خوشی‌های زودگذر

3)قرار دادن تقابل‌‌های دوگانه در کنار یکدیگر

4)به کار بردن لحن مناسب در داستان که طیف گسترده‌ای از مخاطبان را به خود جلب می‌کند.

 

 

 

* دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر کرد 

** دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

 

فهرست منابع :

 

1. احمدی، بابک. (1370). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز

2- اخوت،احمد.(1371).دستور زبان داستان.چ1.اصفهان: فردا

3- اسماعیل‌لو،صدیقه.(1384). چگونه داستان بنویسیم.چ2. تهران: نگاه

4- براهنی،رضا.(1362).قصه‌نویسی. چ3. تهران: نشرنو

5- بیشاب،لئونارد.(1382).درس‌هایی درباره داستان‌نویسی.تهران: سوره مهر

6- پرین، لارنس. (1387) .تأملی دیگر در باب داستان. ترجمه محمود سلیمانی. تهران: سوره مهر

7- تودوروف،تزوتان. (1385).ترجمه عاطفه طاهایی. نظریه ادبیات متن‌هایی از فرمالیست‌های روس.تهران:اختران

8- سلاجقه،پروین.(1380).صدای خط خوردن مشق.تهران: معین

9- سی‌کلارک،آرتور و دیگران.(1378).هزارتوی داستان.ترجمه نسرین مهاجرانی. چ1. تهران: چشمه

10- قوکاسیان،زاون.(1384).هوشو قصه‌ها،فیلم‌ها.اصفهان: نقش خورشید

11- مرادی‌کرمانی،هوشنگ.(1388).مشت بر پوست. تهران: معین

12- مستور،مصطفی.(1379).مبانی داستان کوتاه.چ1.تهران: مرکز

13- میرصادقی،جمال.(1366).ادبیات داستانی.چ1. تهران: شفا

14- .......................(1376).عناصر داستان. چ3. تهران: سخن

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :