سه شعر از هرمز علی‌پور


سه شعر از هرمز علی‌پور نویسنده : هرمز علی‌پور
تاریخ ارسال :‌ 8 مرداد 99
بخش : شعر امروز ایران

۱
انگار که باید مرگ را به دست می‌گرفتم
تا به شکل امروز بنویسم

که صبحم در یکی از حرف‌های تو ظهور کند

تو که مرا به شعر بازگردانده‌ای
و من با خاطراتم نگذارم
برای همیشه از خود دور بمانی

که از یک عکس قدیمی چه می‌توان فهمید
چون هر چهره تنها به‌ واسطه‌ی خود است که
دست به تصرف زمان بزند
یا که می‌رود برای ابد
به پرده‌ها در ادامه‌ی نقش‌های‌اش بماند با خود



۲
در بعضی از گفت‌وگوها
چه اتفاق‌هایی اما که نمی‌افتد
که تشخیص آن‌ها از شدت آسانی سخت می‌شود

سنگ حرف درخت را بر زبان می‌راند
گل حرف آتش را
و زمین فقط زبان مرگ را نبرده است از یاد
و گور گور  از زبان‌اش نمی‌افتد

و من جای‌ام را با هر چه می‌خواهم عوض کنم
می‌بینم به زندگی باز نمی‌رسم
نه ماهی‌ها به ته اقیانوس
نه درخت به قله‌ی ململ‌پوش
هیچ

که هر لحظه می‌تواند آخرین لحظه از زمانی باشد
که زندگی و مرگ مرا
ادغام می‌کند
همین دیگر



۳
در ابتدای قرنی نشسته‌ام
به صبح اول
که مرا به کوچه می‌فرستد
تا روز را اگر شده با خیالی
آسوده‌تر به دست بگیرم

که در شفای دقیقه‌ها به هم نریزم این‌قدر

کسی که در پایان خود قرار بگیرد
کسی که از قدیم خود به دور
ممکن است در پیامی درآمیزد
که پرده‌ها کشیده است برخود
و من که از قانع کردن خود حتی خسته‌ام دیگر

آیا باز خاموشی‌ی پر از گریه‌ام را
چون طفلی به آغوش بفشارم و
دست تکان دهم
به آن‌چه می‌توانم ببینم یا که به تصویرها

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :