سه شعر از روح‌الله آبسالان


سه شعر از روح‌الله آبسالان نویسنده : روح‌الله آبسالان
تاریخ ارسال :‌ 12 تیر 99
بخش : شعر امروز ایران

۱
قایق آماده‌ی پرتاب است
خطوط را
دایره کوچک واژگان
آن جمله‌های مواج
پیچ در پیچ
همه را
سوار خواهم کرد
و نام کوچک تو بر عرشه
سکان تاریک را خواهد چرخاند
و آن جدایی ملموس
چنان آزاد
چنان که بر دل می‌کوبد
کوبیدن
کوبیدن
و آن درد معاصر با پنجه‌ای بر چهره
دست دراز کند به اکتشاف جهان
جمله‌ای این‌چنین:
"که یک زن درد پشیمانی را
به اوج رسانده باشد"
به جهتی نامنتظر راه کج کند
و کلمات را با فریبی معصومانه به قعر دریا فرستد
کلماتی ثروتمند از محافل بالا
کلماتی دم دستی
دم
دمی مزاج
بروند تا با تاملی بیش‌تر به ساحل بازگردند
با تکراری رونده
و شب قایق کوچکی است
عمیق
به رنگ نرده‌های اتاق
از چوب و آهک و مس
اگر خوب نگاه کنی کل شعر همین را می‌خواهد بگوید
خواسته
شروع کند
پایان مردی را
که دارایی‌اش
پس‌ماند رقت‌بار کلماتش بود.



۲
هر "در"
حقیقتی عریان در پشت خود دارد
با لباس‌های زیر
باشش‌لول و ورق‌های تاشده بر پیشخوان
هر در
روی پاشنه که بچرخد
نیم‌تنه‌ی عریانی است
با آوازی کش‌دار و نامطمئن
حقیقت است
بر میزهای تحریر
کنار روزنامه‌ای باطل ...

گورستانی است حقیقت
که ناگفته در پیدایی خویش بر خود لرزیده است.
بیدارش نکن.
بگذار
دستی نامرئی
در سرانجام و چشم‌اندازها
بر درخت ماه
روتختی را کنار زند
و روسپی
با آن وقار پیچیده در نشانه
ظاهر شود در پس‌زمینه‌ی دیوار

"در"
حقیقتی کهنه
با نام‌ها و کلمات
شتاب و تدریج
دلقکی در خیابان شبانه
و زنی با سه پالتو آویزان
بر حجره‌ها...
بیدارش نکن
پشت "در"
با تو
در پس‌زمینه‌ای سیاه
عریان می‌شوم
روی خطوط
با تو
در شب
و جهان فانتزی کوچکی است...



۳
روی برکشیده
آماده
زخمی به خود وانهاده در پس هر نگاه
صندلی‌های چوبی را کنار ساحل بجنبان
و پرنده‌ای آوازخوان
بر میله‌ای که "کلمه" است
در کشاکشی فربه
رازی ولوله می‌کند
ستیغی افشان
گیس‌هایی به ردیف چیده شده بر شالیزار
لرزان را چگونه بنویسم
و زخم را
تا بشود نشان‌ات داد آن سرمای درون
و آن پرتو درخشنده‌ی پاشان از خون منجمد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :