ساختاری علیه تمرکز
نظری به مجموعه"وقتی صدا را مرتکب شدم"سروده میثم ریاحی
علی مسعود هزارجریبی
تاریخ ارسال : 23 اسفند 94
بخش : اندیشه و نقد
ساختاری علیه تمرکز
نظری به مجموعه ی " وقتی صدا را مرتکب شدم "
سروده میثم ریاحی
- علی مسعود هزارجریبی :
پس از سیر و تجربیاتی که در دهه های پیشین شعری به ویژه 40 ، 50 و 70 به دست آمد، به دهه ی 80 که می رسیم ، ضرورتاً مکث و تأملی احساس می شود اگر چه در گشت دهه های ذکر شده ، پیش اندوخته و ذخیره های تجربی و متنی حاصل گردیده اما دهه ی 80 وجه های متمایز و فضاهای متفاوتی که بعضاً ظریف و باریک نیز می باشد ، نسبت به جریانات گذشته دارد که با تاثیر و تاثر از آن و گاهی در ادامه ی آن ، تجربه و پشتوانه تولید و خلق متن صورت می گیرد ؛ اما در برخی موارد نیز شعر دهه ی 80 فی نفسه تجربه یی مستقل و رگه هایی از خودیت خود به نحو بارز و آشکار به شکل متن های گوناگون از شاعران متعدد برای خواننده خروجی داشته است .
در این میانه میثم ریاحی با ارائه دو مجموعه شعر که نخستین آن "ماه ، حلقه ی بی انگشت" نشر یافته در سال 1386 توسط انتشارات داستان سرا و مجموعه ی دوم "وقتی صدا را مرتکب شدم " که در سال 1393 توسط انتشارات نگاه منتشر شده است و متشکل از 6 فصل و 49 شعر می باشد و تقریباً در بر گیرنده سروده های سال های پایانی دهه ی 80 می باشند که متاسفانه به دلایلی نامشخص مدتی در گیرو دار اداری ، محاق افتاد ، چهره ای از شاعرانگی اش را در دوره های مختلف ارائه داده است و از نگره ی اینجانب مجموعه ی دوم هم در واقع ادامه ی سبکی ، ساختاری ، فرمی و تبارشناسانگی مجموعه ی اول می باشد با این پیش داشت که طبعاً کارها در اجرای تکنیک های زبانی و فرمی و سرایش نسبتاً تجربه مند تر شده اند و با اندکی مسامحه هر دو مجموعه می توانست یک کتاب هم باشد .
اما چیزی که ذهن مرا معطوف به خود کرده سوای سطربندی و پاراگراف بندی مناسب و فرمیک که مُبَیّن مهم شمردن این امر توسط شاعر قلمداد می گردد و اتفاقاً در این نوع کتابت شاعر تجربه خوبی را به خواننده انتقال می دهد ، پیشنهادم به طور کلی این است که به جای ویرگول ، فاصله ی مثلا چند سانتی بگذاریم و سوای پیراستگی ذهنی در محتوای تنیده و پیچیده در لفاف فرم های بدیع و انقطاعی که در این مجموعه به وفور یافت می شود و جدای از کاکرد و افاده نوعی زبان که از فیگورها و ظرفیت های ویژه بهرهمند است به نحوی که در این پروسه معنا از تابعیت زبان رها می گردد و خود در میل زبان دیگری وسوسه می شود ماهیت و وجود و حضور ساختار در شعرهای میثم ریاحی است که این امر ساختاری با تعریف های ارائه شده و قراردادهایی که در متن ادبی به توافق و تَعَیّن رسیده تفاوت دارد و زمینه ی بحث پساساختارگرایی را در عمده شعرهای وی فراهم می سازد .
در واقع هیچ چیز در این قلمرو پابرجا نیست و در این عرصه ی شعر همه چیز در همه جای متن در حرکت اند : شناور و سیال
پروسه ی معارفه ی ذهن و معرفت خواننده با متن پیش رو ، هم متن در خوانش های متناوب و تاویل های مابعدی شکل درونی دیگر می یابد و ذهنیت مخاطب معطوف به یک نکته یا نقطه از متن نمی شود . این تمرکز ، در اخلاق ادراکی شعر کلاسیک که حضور ، ابتدا در یک بیت ظهور می کرده و یا در شعر نیمایی که کلیت قطعه با پیوستگی های بیرونی و درونی نصب العین قرار می گرفت ، تفاوت دارد . در این نوع شعر به تبعیت کیفیت درون متنی ، ساختارها سیال هستند و عنصر تمرکز در متن واپاشی می شود و گسست ها و پیوست ها و تغییر جاها و فروپاشی تعبیرها دم به دم صورت می گیرد و تعمیم می یابد به همه ی قاب بندی و نماکاری های متن . در نتیجه شعر تعریف ناپذیر و غیر قابل تعریف و حتی دور از تخریب و حاشیه ها و توصیح می گردد و حرف شعر همان است که در سیلاب گردش و چرخش های آنی و ابداعی و زیباشناسیک متنی ، نوزاد را به رشد برساند تا گسترش ذهنی و درونی یابد .
البته همه ی شعرهای این مجموعه به نظر من از ساختار غیر متمرکز و سیال بهره مند نیستند و مثلاً از این نوع شعرها می توان به شعر صفحات 7 ، 10 ، 13 ، 39 ، 40 و تقریباً تمامی هر 8 شعر در دو فصل پایانی مجموعه یعنی از صفحه 81 الی آخر اشاره نمود . اما شعرهایی که ساختار متمرکز هم دارند از زیبایی و بحث های مربوط به خود برخوردارند مثلاً به عنوان نمونه از فصل قدیمی های حالای ماه ، شعر شماره 1 :
و تنها / وطنم بود که تنها / تنها می رفت / بی آنکه برگردد و نگاه به اقاقیا بیاندازد / بی آنکه برگردد و چشمان مأیوس مادرم را / نوازش کند / و گیسوانش را / به کبوتری / و یا حتی گلوله ای / گره بزند .
چگونه خرده ساختارها در حرکت درونی پلان به پلان ، حلقه به حلقه به هم اتصال می یابند تا در حرکت ما بعدی که حرکت فینال است کلان ساختار را رقم زنند و شعر این گونه است که در قابی انرژیک و حتی با عبور از نگاه محتوایی و معنایی و رسیدن به تأویل متن در جنبه های تغزلی و تصویری و عاطفی و اجتماعی با وجه زیباشناسیک ، ارائه می گردد .
اما شعر صفحه 32 تلفیقی از ساختار متمرکز و غیر متمرکز دارد . در این شعر ساخت ها تا حدی آشنا به ذهن هستند ولی در زیرساخت ها روند خلق ، مدرن است و این هر دو با هم ممزوج گشته اند :
فردا / در جیب هر رهگذری که باشد / نیمی سوال و / نیمی عینک شکسته است / که میان ما / و آفتاب / در جنوبی ترین صدایی که نمی آید / نقش زمینی را / بازی می کند [ساختار متمرکز]
که هر روز / از تپه ای زرد / با چمدانی پر از پروانه / پایین می آید و / با چمدانی پر از مرگ / باز می گردد [ساختار غیر متمرکز]
مواد این ساختار مدرن در کتاب ، ترکیبات مدرن می باشد تا ذهن مخاطب با آن آشنا گردد :
آخرت انار ، ایام آب ، شایعه رودخانه ، عددهای معصوم ، چمن آب ، بوسه های پهناور و ...
شاعر این مجموعه با پیوندی که با سوبژه ها و ابژه های زیست محیط و مناسبات اجتماعی و روحی و ادراکی خود خلق نموده ، گاهی نوعی ادغام و استحاله در وضعیت و موقعیت مورد نظر هستی را از دیدگاه خویش فراهم آورده است .
هایدگر در تعبیری می گوید : " شاعر راز هستی را می فهمد " و حالا پاره شعرهایی نمونه از این مجموعه که مُبیّن این موضوع می باشد :
1) این جا / در شبی که روی برگ ها مرده ست / چه کسی / به تربیت سنگ / معنای آب می دهد
2) و یقیناً / پرستو / نام مختصری / برای آسمان نمی تواند باشد
3) سایه ام را / به هر طرف که پرت کنم / بوسه از پیراهن بنفش زن می افتد
4) آنقدر کودکم / که روی گریه / خوابم می برد
5) این جا / اتاقم از عمق می گرید
6) در همین گیاه تنها / بتوانم / بوسه ات را بغل کنم
7) من / آنقدر برهنه ام / که لبانم / در هر نگاه / مثل ستاره ای / تمایل / به خودکشی دارد
8) انگشتانت را / از روی پیراهنم بردار / سطر صبح / با تنم نمی سازد
در نهایت شاعر جوان این مجموعه کلام یاکوبسن را خوب درک نموده که "شاعری تجاوز به حدود زبان است " یعنی حتی معیار شکنی و در واقع فرا و فراتر از دوره پیشین کارکردهای زبانی و پرهیز نسبی از الگوها .
با سیر و نظر به این مجموعه فضای بحث و چالش و تأمل برای شاعران جوانی که شالوده شکنی در لذت متن و تفکر زایش شگفت را جستجو می کنند پدید می آید .
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه