زیبایی شناسی تعلیق
سید حمید شریف نیا و علی جهانگیری


زیبایی شناسی تعلیق
سید حمید شریف نیا و علی جهانگیری نویسنده : سید حمید شریف نیا و علی جهانگیری
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 04
بخش : اندیشه و نقد

میانِ حرکت و سکون:

زیبایی شناسی تعلیق

سید حمید شریف‌نیا-علی جهانگیری

 

چکیده

تعلیق، هم به‌عنوان روشی فلسفی و هم به‌عنوان ابزاری زیبایی‌شناختی، نقشی اساسی در شکل‌دهی به کاوش‌های فکری و بیان هنری ایفا می‌کند. از ریشه‌های آن در شکاکیت باستانی و پدیدارشناسی تا تجلیات آن در ادبیات، سینما و شعر، عمل خودداری از قضاوت، به تعویق انداختن معنا و پرانتزگذاری مفروضات، امکان تعامل عمیق‌تر با واقعیت و تجربه را فراهم می‌آورد. این نوشتار بر اساس گفتگویی بین سید حمید شریف‌نیا و علی جهانگیری در زمستان 1403 شکل گرفته و تلاش دارد به بررسی بنیان‌های فلسفی و هنری تعلیق بپردازد و سیر تکاملی آن را از طریق اندیشه‌های متفکران کلیدی مانند پیرو، دکارت، هوسرل، هایدگر، گادامر و دریدا دنبال کند و سپس به کاربردهای زیبایی‌شناختی آن در هنرهای مختلف ‌بپردازد. از خلال این گفتگو، نشان خواهیم داد که تعلیق چگونه به‌عنوان ابزاری برای شفافیت فکری و راهبرد هنری برای برانگیختن تنش، ابهام و گشودگی تفسیری عمل می‌کند.

 

I . تعلیق در فلسفه: مروری تاریخی و مفهومی

۱.  شکاکیت باستانی و سنت پیروئی

مفهوم تعلیق (اپوخه) ریشه در مکتب شکاکیت پیروئی دارد، جایی که به‌عنوان روشی برای دستیابی به آتاراکسیا—حالت آرامش ذهنی—به کار گرفته شد. پیروئی‌ها، به رهبری آئنسیدموس و با الهام از پیرو اهل الیس، استدلال می‌کردند که ادعاهای دوگماتیک درباره‌ امور غیرآشکار منجر به ناهماهنگی شناختی و اضطراب می‌شود. آن‌ها با تعلیق قضاوت درباره‌ چنین اموری، سعی در پرورش تعادل و عدم وابستگی ذهنی داشتند.

پنج حالت آگریپا، شامل اختلاف، تسلسل بی‌نهایت، نسبیت، فرض و دور، توجیهاتی ساختاریافته برای تعلیق ارائه می‌داد و ناپایداری ادعاهای مطلق درباره‌ معرفت را نشان می‌داد.

۲. شکاکیت دکارتی و تعلیق یقین

رنه دکارت، تعلیق را در چارچوب شکاکیت روشمند بازتفسیر کرد. در تأملات در فلسفه‌ی اولی (Meditations on First Philosophy) ۱۶۴۱، او به‌طور نظام‌مند تمام باورهایی را که بر تجربه‌ حسی و سنت استوار بودند، مورد تردید قرار داد تا بنیانی غیرقابل تردید برای معرفت بنا کند. این شک رادیکال، که حتی وجود جهان خارجی را نیز در بر می‌گرفت، سرانجام به کوگیتو  (Cogito, ergo sum) منتهی شد. روش دکارت نمونه‌ای از تعلیق به عنوان یک کناره‌گیری موقت از پیش‌فرض‌ها در جستجوی یقین معرفتی است.

۳. اپوخه‌ی پدیدارشناختی: هوسرل و هایدگر

ادموند هوسرل مفهوم تعلیق را در پدیدارشناسی گسترش داد و آن را به ابزار و روشی برای مطالعه‌ آگاهی تبدیل کرد. مفهوم اپوخه‌ی او شامل پرانتزگذاری مفروضات درباره‌ جهان عینی برای بررسی ساختارهای تجربه‌ ذهنی بود. از طریق تقلیل پدیدارشناختی، هوسرل تلاش داشت تا کیفیت‌های ذاتی پدیدارها را همان‌گونه که در آگاهی ظاهر می‌شوند، آشکار کند.

 

مارتین هایدگر، شاگرد هوسرل، این مفهوم را از حوزه‌ آگاهی به قلمرو هستی‌شناسی بسط داد. در هستی و زمان، او تعلیق را به‌مثابه‌ روشی برای پرسش از ماهیت هستی (دازاین) بازنگری کرد. به‌جای صرفاً پرانتزگذاری واقعیت خارجی، هایدگر بررسی کرد که هستی چگونه از طریق تجربه‌ زیسته، تاریخ و موقعیت وجودی آشکار می‌شود.

۴. تعلیق در هرمنوتیک و ساختارشکنی

هانس-گئورگ گادامر تعلیق را در زمینه‌ هرمنوتیک بازتفسیر کرد و بر نقش آن در تفسیر متون تأکید نمود. برای گادامر، درک حقیقی مستلزم تعلیق موقت تعصبات شخصی است تا امکان گسترش افق ها میان مفسر و متن فراهم شود.

 

ژاک دریدا، در فلسفه‌ ساختارشکنی خود، این مفهوم را رادیکالیزه کرد و ناپایداری ذاتی معنا را نشان داد. روش او شامل تعلیق تفسیرهای ثابت و افشای تعلیق‌ناپذیری زبان بود. از طریق دیفرانس  (différance)، دریدا آشکار ساخت که معنا همواره به تعویق می‌افتد، و در نتیجه، تعلیق به مؤلفه‌ای ضروری در تحلیل متون تبدیل می‌شود.

 

II . تعلیق در هنر و ادبیات

۱. تعلیق در سینما: هنر تنش و تأخیر (Tension and Delay)

در روایت سینمایی، تعلیق از طریق دستکاری عامدانه‌ زمان، پرسپکتیو و نشانه‌های حسی می تواند به دست ‌آید. کارگردانانی همچون آلفرد هیچکاک، که به "استاد تعلیق" معروف است، از تکنیک‌های زیر بهره می‌بردند:

• تدوین: برش متقاطع میان رویدادهای هم‌زمان برای ایجاد تنش.

• طراحی صدا: استفاده‌ استراتژیک از سکوت، نویزهای محیطی و اوج‌های صوتی برای افزایش انتظار.

• زاویه‌های دوربین: کلوزآپ‌ها و نماهای نقطه‌نظر (point-of-view shots) که مخاطب را درگیر تجربه‌ احساسی شدید می‌کند.

• ساختار روایی: تعویق اطلاعات کلیدی برای ایجاد عدم‌قطعیت دراماتیک.

 

کریستوف کیشلوفسکی استادانه از تعلیق به گونه‌ای استفاده می‌کند که فلسفی‌تر و وجودی‌تر از تکنیک‌های هیجان‌انگیز و آشکار هیچکاک است. تعلیق او اغلب روانشناختی است و ریشه در سرنوشت، تصادف و معضلات اخلاقی دارد تا خطر فوری.

مثال: "قرمز" (1994) از سه‌گانه سه رنگ

در قرمز، آخرین فیلم این سه‌گانه، کیشلوفسکی از طریق ارتباطات روایی ظریف، افشاگری‌های تاخیری و فضایی از ناراحتی آرام تعلیق ایجاد می‌کند. این فیلم ولنتاین، یک جوانِ مدل را دنبال می‌کند که به‌طور تصادفی با یک قاضی بازنشسته ملاقات می‌کند که مخفیانه به تماس‌های تلفنی همسایگانش گوش می‌دهد. رابطه در حال تحول آنها پر از رمز و راز و ابهام اخلاقی است.

چگونه کیشلوفسکی تعلیق ایجاد می‌کند:

آهسته پرده‌برداری از گذشته قاضی: انگیزه‌های قاضی برای استراق سمع نامشخص است و حس تنش اخلاقی را ایجاد می‌کند.

شباهت‌ها و تصادفات: ارتباطات ظریف بین ولنتاین و شخصیت نادیده دیگری (آگوست) به سرنوشت اشاره می‌کند و مخاطب را وادار می‌کند سرنوشت خود را پیش‌بینی کند.

تعلیق عاطفی خاموش: برخلاف پیچ و تاب‌های دراماتیک هیچکاک، تعلیق کیشلوفسکی از عدم اطمینان وجودی ناشی می‌شود - آیا ولنتاین و آگوست هرگز ملاقات خواهند کرد؟ آیا قاضی رستگاری پیدا خواهد کرد؟

پایان اوج: یک تراژدی ناگهانی (تصادف کشتی) خطرات را افزایش می‌دهد و صحنه پایانی به‌طور غیرمنتظره‌ای شخصیت‌های هر سه فیلم را به هم پیوند می‌دهد و تعلیق را به روش عمیق احساسی حل می‌کند.

 

۲. تعلیق در ادبیات: راهبردهای روایی تأخیر و افشا (Narrative Strategies of Withholding and Revelation)

تعلیق در ادبیات از طریق ریتم روایی، روایت غیرقابل‌اعتماد، و به تعویق انداختن استراتژیک اطلاعات ایجاد می‌شود. برخی از تکنیک‌های کلیدی شامل موارد زیر است:

• پیش‌آگاهی: نشانه‌های ظریف که انتظار را شکل می‌دهند.

• کلیف‌هنگرها : پایان‌های ناگهانی و باز در فصل‌ها که خواننده را به ادامه‌ مطالعه وامی‌دارد.

• راویت غیرقابل‌اعتماد: دیدگاه‌هایی که ابهام ایجاد می‌کنند. 

• روایت غیرخطی: داستان‌هایی که اطلاعات را خارج از ترتیب زمانی ارائه می‌دهند تا جذابیت را حفظ کنند.

ادبیات جنایی آگاتا کریستی نمونه‌ای از قدرت تعلیق است که از طریق فریب و افشای تأخیری، خوانندگان را تا لحظه‌ی پایانی درگیر نگه می‌دارد.

۳. تعلیق در شعر: بازی با معنا و فرم

در شعر، تعلیق از طریق ابهام، ریتم و ساختارهایی که حل شدن معنا را به تأخیر می‌اندازند، عمل می‌کند:

• ابهام: تصاویری چندمعنایی که در برابر تفسیر واحد مقاومت می‌کنند.

• انجامبمان (Enjambment): شکست‌های سطری که تعلیق نحوی و معنایی ایجاد می‌کنند.

• تکرار: تقویت ریتمیک انتظار و تنش.

• نمادگرایی: استعاره‌های مبهم اما برانگیزاننده که خوانش‌های گوناگون را دعوت می‌کنند.

کلاغ اثر ادگار آلن پو نمونه‌ای از تعلیق شعری است که با تکرار، تصاویر تاریک و شدت روانی، احساس اضطراب و رمزآلودگی را پایدار نگه می‌دارد.

 

همه این روش‌ها می‌تواند به نوعی فاصله‌گذاری منجر شود، فاصله‌ای که اغلب معنا را هدف می‌گیرد، اما در فرم خود را آشکار می‌کند‌، گونه‌ای از برجستگی در فرم که می‌تواند در منش خود آنتی تعلیق هم قلمداد شود‌، زیرا یکی از ویژگی‌های تعلیق رها نمودن سویه‌های تعلق و قطعیت است، نوعی رفت و آمد بین ممکن و چیزی دیگر، ولی با پیش گرفتن این روش‌ها کفه ترازو به سمت فرم و ابهام می‌چرخد. پرسشی که می‌تواند قابل گفتمان باشد این است که آیا فرم نیز همچون معنا می‌تواند در پرانتز قرار گیرد‌؟ 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :